نمایش‌نامه

سرایدار و زبان کوهستانی

(The caretaker and mountain language)

وقتی شخصیت‌ها زاده شدند، نویسنده در موقعیت غریبی قرار می‌گیرد. آن‌ها چندان استقبال خوبی از او نخواهند کرد. زندگی بخشیدن به شخصیت‌های نمایش‌نامه کار آسانی نیست، قرار دادن آن‌ها در تعین ناممکن است، به خصوص که شما نمی‌توانید هیچ دستوری بدهید. تا حدودی می‌توان گفت که نویسنده با آنان وارد نوعی بازی تمام‌ نشدنی می‌شود، با آن‌ها موش و گربه و قایم‌باشک بازی می‌کند. در نهایت متوجه می‌شود که انسان‌هایی آفریده است که گوشت و خون دارند و دارای خواست و اراده و حساسیتی شخصی و مخصوص به خود هستند. ترکیبی دارند که نمی‌تواند تغییر دهد.

رضا دادویی
سبزان
9786005033793
۱۳۹۱
۱۴۴ صفحه
۷۵۶ مشاهده
۰ نقل قول
هارولد پینتر
صفحه نویسنده هارولد پینتر
۱۵ رمان Harold Pinter, CH, CBE, was an English playwright, screenwriter, actor, director, political activist and poet. He was one of the most influential playwrights of modern times. In 2005 he was awarded the Nobel Prize for Literature.

After publishing poetry and acting in school plays as a teenager in London, Pinter began his professional theatrical career in 1951, touring throughout Ireland. From 1952, he acted in repertory companies throughout England for about a dozen years, using the stage name David Baron in ...
دیگر رمان‌های هارولد پینتر
آسایش‌گاه (نمایش‌نامه در 2 پرده)
آسایش‌گاه (نمایش‌نامه در 2 پرده) نمی‌دانم. واقعا نمی‌دانم. چه اتفاق لعنتی‌ای زندگی‌ام را تحت تاثیر قرار داد. شاید تنها چیزی که فکر می‌کنم ارزش گفتن داشته باشد این است که در سیزده سالگی عاشق شدم. از سن خودم جلوتر بودم. پدرم خیاط بود. عادت داشت صبح‌ها خیلی زود بیدار شود و سر کار برود. یک روز پایین آمد و من را دید. ساعت شش و ...
جشن تولد و تک‌گویی
جشن تولد و تک‌گویی شاید بتوان ارتباط هارولد پینتر با دنیای تئاتر را از پاسخ او به نامة خانم که از ناتوانی‌اش در درک مفاهیم ‌نمایش‌نامة جشن تولد نگران بوده است، دریافت. خواننده می‌نویسد: آقای عزیز، بنده بسیار ممنون خواهم بود اگر که جنابعالی لطف نموده و منظور خود را از نمایش‌نامة جشن تولد روشن فرمایید. نکاتی وجود دارند که من از درک آن‌ها ...
درد خفیف
درد خفیف فلورا: صداش رو می‌شنوی؟ ادوارد: صداش رو؟ فلورا: وز وزش. ادوارد: چرت و پرت نگو تو چطور صداش رو می‌شنوی؟ درش سفالیه. فلورا: دیوانه شده. ادوارد: مزخرفه، ببرش از سر میز. فلورا: باهاش چیکار کنیم؟ ادوارد: بذارش تو ظرف‌شویی و آب باز کن روش.
آسایش‌گاه
آسایش‌گاه بهش گفتم: نه جانم، ... آخه تو چطور همچین فکری کردی؟ اینجا آسایشگاهه. مادر 6457 گفت: آهان. که این‌طور. خوب، مگه اینجا به اندازه‌ی کافی آسایش نداشت که باید می‌بردنش استراحتگاه؟ گفتم: ای بابا، خانم 6457، موضوع به این سادگی‌هام که فکر می‌کنی نیست... بعضی وقت‌ها آدم باید اول آسایش داشته باشه، بعد استراحت کنه. بعضی وقت‌‌هام برعکسه. ...
مشاهده تمام رمان های هارولد پینتر
مجموعه‌ها