صحنه: قهوهخانه «جنت»؛ حوالی فردوسی! چپ و راست صحنه، تختها (یا میزها و صندلیها) با فواصلی منظم چیده شدهاند و به صورت پلکانی با یکدیگر اختلاف ارتفاع دارند. هرچه به عمق صحنه میرویم، پله، پله، میزها بالاتر میروند. در عمق صحنه ـ در تاریک روشن محو آن ـ بساط قهوهچی است. سماور و ردیف قلیانها و حضور محوی از خوراکیهایی که شاید قهوهچی در قهوهخانهاش به مشتریانش ارائه میکند! هرچه هست، یک قهوهخانه است؛ آشنا و غریب! حضور عناصری که بتواند در عین آشنایی، فضا را ویژهتر کند و کمی غریب بنماید، بد نخواهد بود. میان دو ردیف چپ و راست تختها (یا میز و صندلیها)، راهرویی است که عبور افراد از آن، دیده خواهد شد. نزدیکتر از هر چیز به تماشاگر، پیش روی صحنه، حوضچهای پر آب است. به میزها جداجدا و در خلوتش سر خواهیم زد. شاید که نور در این خلوت و طراحی آن به مددمان بیاید. همین!