اما ابرها
پس بار آخری که قصه پرغصه گفته شد همانطور نشستند انگار که بدل به سنگ شده باشند. از تک پنجره سپیدهدم نوری نتاباند. از خیابان صدای احیایی نمیآمد. یا غرق در که میداند چه افکاری بودند که آنان اعتنایی نکردند؟ به روشنای روز به صدای احیا. که میداند چه افکاری. افکار، نه، افکار نه. اعماق عقل. غرق در که میداند ...
در انتظار گودو (1 تراژدی کمدی در 2 پرده) نمایشنامه
انتظاری که زمان و علت آن مشخص نیست. فقط مشخص است که باید انتظار کشید ولی برای چه مقصودی؟...
دست آخر
صحنه برهنه. نور خاکستری. چپ و راست انتهای صحنه. ردیف بالا، دو پنجره کوچک، پردهها کنار کشیده شده. دری در پیشانی راست صحنه. تابلویی آویزان کنار در، رو به دیوار.
پیشانی چپ صحنه، دو سطل آشغال کنار هم، پوشیده شده با ملافهیی کهنه.
وسط صحنه، هم روی یک صندلی چرخدار، پوشیده شده با ملافهیی کهنه.
کلو بیحرکت نزدیک در، چشمهایش خیره به هم. ...
هذیانها
هر یک از هشت بخش کتاب شاید پارههایی باشند از یک کابوس بزرگ که مجموعه کلی را شکل میدهند. خوانندهای که با سایر آثار بکت آشنایی ولو سطحی داشته باشد، در درک این متنها با مشکل کمتری مواجه خواهد شد؛ چه در یکایک سطرهای کتاب، اشارتهایی به نوشتههای قبلی بکت پنهان است. در این اثر، نویسنده از روی عمد و ...
11 نمایشنامه
هیچوقت دو مسئله نبوده، هیچوقت جز یک مسئله نبوده،. مردگان و رفتگان. آنان که میمیرند و آنان که میروند. از کلمه رو. کلمه برو، گمشو. مثل نور که حالا دارد میرود. کمکم دارد میرود. در اتاق. دیگر کجا؟ به آنکه آن خیره به آنسوتر متوجه شود. تنها حباب. نه آن یکی. آنکه معلوم نیست از کجا. از همه جا و ...