وینس: [به شلی] چرا اینجوری میکنی؟ میخوای دستم بندازی؟ اینا خونواده منن! میفهمی؟ شلی: تو منو مسخره کردی، واسه همینم هس که من الان اینجام، در صورتی که باید چن فرسخ دورتر از اینجا باشم. من ترجیح میدم هر جای دیگه باشم، هر جا غیر از اینجا، تویی که میخوای بمونی. بنابراین منم میمونم و هویجا رو خرد میکنم و میپزم و هر کار دیگهای بگن میکنم. وینس: هویجا رو بذار زمین...