۱۴ رمان
Henrik Johan Ibsen was a major Norwegian playwright largely responsible for the rise of modern realistic drama. He is often referred to as the "father of modern drama." Ibsen is held to be the greatest of Norwegian authors and one of the most important playwrights of all time, celebrated as a national symbol by Norwegians.
His plays were considered scandalous to many of his era, when Victorian values of family life and propriety largely held sway in Europe and any challenge ...
بابابزرگ و مجسمه
آرتور میلر نمایشنامهنویس برجسته آمریکایی، از پدری کارخانهدار و مادری آموزگار در نیویورک متولد شد. چهارده ساله بود که ورشکستگی پدرش در دوران بحران اقتصادی امریکا او را به ترک تحصیل و پرداختن به کارگری واداشت. اما پس از جنگ جهانی دوم بود که با دهمین نمایشنامه صحنهایاش، همه پسران من به شهرت رسید.
بابابزرگ و مجسمه پانزدهمین نمایشنامه رادیویی ...
مرگ فروشنده
آرتور میلر در سال 1949 با نمایشنامه مرگ فروشنده جایزه پولیتزر را از آن خود کرده. نمایشنامه فاجعه زندگی مردی است که به گفته نویسنده بر نیروهای زندگی نظارت و اختیاری ندارد. داستان تاملی بر زندگی انسانهایی است که تنها وقتی مطرح هستند که سود میرسانند و سپس در خلا رها میشوند. خانه او در حصار دیوارهای بلند آسمانخراشها به ...
چشماندازی از پل و گذر از آزمون
(چشماندازی از پل)(1955)، در آمریکا دهه 1950 میگذرد و به زندگی مهاجرانی میپردازد که در نزدیکی پل برکلین در نیویورک زندگی میکنند.
این نمایشنامه از سال 1955 تا امروز بارها در جهان به روی صحنه رفته است. اجرای آن در سالهای 1977و 1998 به کارگردانی مایکل میر، جوایز تونی و درامادسک احیای یک نمایشنامه را برای آن به ارمغان آورد.
میلر (گذر ...
مرگ فروشنده
چارلی: هیچکس جرئت نداره این مرد رو سرزنش کنه. شماها نمیفهمید. ویلی یه فروشنده بود. برای یه فروشنده، زندگی آخر خط نداره. اون پیچ تو مهره نمیکنه، از قانون حرف نمیزنه، یا نسخه برای مریضیت نمیده. یه مردیه که کیلومترها دور از خونه، در اوج غصه هم باشه، زندگیش بسته به یه لبخند و کفشیه که برق بزنه. و وقتی ...
مرگ فروشنده سرازیر در کوه مورگن
ماجرا در داخل خانه و حیاط ویلی ومن و در مکانهای مختلفی که در نیویورک و بوستن امروز ویزیت میکند اتفاق میافتد.
بیف: یه فکری به ذهنم رسید که به نظرم امتحانش کنم.
هپی: چیه؟
بیف: بیل آلیور یادته؟
هپی: معلومه. آلیور الان کله گندهای شده واسه خودش. دوباره میخوای برای اون کار کنی؟
بیف: نه، ولی وقتی از پیشش میاومدم بیرون، یه چیزی ...