رمان ایرانی

سمت کالسکه

«سمت کالسکه «رمان - دیوانه» است و ستایشی است از ادبیات داستانی روسیه در قرن نوزدهم از آن‌رو که فرهنگی میانه، همان‌قدر شرقی که غربی، بر آن چیره بوده است. «کالسکه» صندوقی است که حال و هوای شهری روسیه در آن حبس شده. ماجرا در تبریز معاصر می‌گذرد، به حکم این که دروازه‌ی روسیه و اروپا بوده است به ایران در آن اوان.»

روزنه
9789643344139
۱۳۹۴
۳۲۸ صفحه
۲۵۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مرتضی کربلایی‌لو
جمجمه‌ات را قرض بده برادر
جمجمه‌ات را قرض بده برادر کتاب را توی دستش سبک سنگین کرد گفت «یادت هست یک جا فرموده بود در آستانه حمله جمجمه‌ها را به خدا قرض دهید و به دشمن بزنید؟ اگر خوب قرض بدهی، گلوله هم که بخوری دردت نمی‌آید. حتا به گمانم متوجه هم نمی‌شوی. مثل یغلاوی که به همرزمت امانت دادی و گلوله‌ای سوراخش کرد...»
نوشیدن مه در باغ نارنج
نوشیدن مه در باغ نارنج ... مگر برای تو، این زن کبیر، هر سال در شب بیست و سوم رمضان مهمانی شبانه نمی‌دهد و فرشتگان را فوج‌فوج پایین نمی‌کشد تا ببینید کی چگونه زندگی‌ای می‌خواهد برای امسالش؟‌ بدهیدش. بدهیدش. کاش می‌دانستی همه دوشیزگان تن‌سفید چشم‌سیاه بهشتی را همین نفس کلی با بردمیدن در شب‌های مهمانی‌هاش ساخته و پیرهن‌هایی از ابریشم سبز در آن رخت‌کن‌های نورانی ...
زنی با چکمه ساق بلند سبز
زنی با چکمه ساق بلند سبز تویوتای مشکی، پیچید سمت رستوران، بوته‌های دو طرف راه را آشفت و با ترمزی صدادار جلو پله‌ها توقف کرد. زنی با عینک رنگی از پشت فرمان پایین آمد و در ماشین را به حال خود رها کرد. موهای طلایی‌اش از کنار روسری بیرون ریخته بود و چکمه‌های چرمی سبز رنگ ساق بلند پایش بود. سویچ را داد دست دربان ...
قارا چوبان
قارا چوبان یک روز بهاری از سال هشتاد و نه، من و سه نفر دیگر در روستای کوهستانی گلنگش برابر عمارتی چوبی ویران ایستاده بودیم. باد سردی می‌وزید و مه را از سر کوه سرازیر می‌کرد. من از دوستانم جدا شدم و عمارت را دور زدم و به آن سمتش مشرف به دره رودخانه بود رفتم. کسی نبود. و صدایی نمی‌آمد جز ...
مفیدآقا
مفیدآقا
مشاهده تمام رمان های مرتضی کربلایی‌لو
مجموعه‌ها