نمایش‌نامه

پلیکان

(The pelican)

نمایش‌نامه «پلیکان» جدال بین افراد یک خانواده است که به فاجعه ختم می‌شود و یک نمایش‌نامه رئالیستی (واقعیت گرانه) است اما در عین حال به عقیده بعضی از منتقدین اروپایی این نمایش‌نامه نمادی از اروپای زمان جنگ جهانی اول است که کشورهای اروپایی به جای متحد بودن به جان هم افتادند و اروپا (خانه خود) را به آتش کشیدند.

جواد عاطفه
افراز
9786003261457
۱۳۹۴
۸۸ صفحه
۱۲۱۸ مشاهده
۰ نقل قول
آگوست استریندبرگ
صفحه نویسنده آگوست استریندبرگ
۶ رمان January 3, 106 BCE – December 7, 43 BCE

Marcus Tullius Cicero, Roman philosopher, statesman, lawyer, political theorist, and Roman constitutionalist. Cicero is widely considered one of Rome's greatest orators and prose stylists.
دیگر رمان‌های آگوست استریندبرگ
میس ژولی و 2 نمایش‌نامه دیگر
میس ژولی و 2 نمایش‌نامه دیگر ...به نظر من مدت زیادی است که هنر تئاتر، به ‌مانند دیگر هنرها، شبیه این نقاشی‌های مرکزگرای کتاب مقدسی شده، نقاشی‌هایی که بیشتر از اینکه متن را محور تصویرسازی کتاب مقدس قرار دهند، خود نقاشی را محور می‌کردند و توضیحات کمی در حاشیه‌اش می‌نوشتند. نمایش‌نامه‌نویس به نظرم شبیه به واعظی غیرروحانی است که افکار و اعتقادات زمانه خود را به ...
یاغی
یاغی ارم: چه کسی ترانه مرگ خود را می‌خواند؟ تورفین: بی‌شک کلاغ سیاه. ارم: شجاعت مرگ را داری، تورفین؟! تورفین: شجاعت من بیش از مرگ است، من جرات فراموش شدن را دارم! ارم: همیشه بین ما دو نفر، تو قوی‌تر بودی، خدانگهدار! شاید بار دیگر یکدیگر را ببینیم... (ارم بیرون می‌رود) تورفین: تنها... تنها... تنها!
طرد شده
طرد شده آقای ایگرگ: [خیلی با توجه] شما... کسی را کشته‌اید؟ آقای ایکس: بلی، مردی را کشته‌ام. شاید متاسفید که دست یک آدم‌کش را فشرده‌اید؟ آقای ایگرگ: [از ته دل] ببینید جانم، پرت و پلا نگویید! آقای ایکس: ولی من برای جنایتم مجازات نشده‌ام! آقای ایگرگ: [خودمانی و با حالت برتری] چه بهتر برای شما! چه‌طور خود را از مخمصه به در بردید؟ آقای ایکس: نه اتهامی ...
جرم داریم تا جرم
جرم داریم تا جرم بالای معبر درختان سرو در گورستان مونپارناس پاریس. عقب صحنه مقبره‌هایی‌ست که روی سنگ آن‌ها نوشته شده «ا کروکس! آوه اسپس اونیکا!» و همچنین بقایای یک آسیای بادی مخروبه و پوشیده از پیچک. زنی خوش‌لباس در برابر گوری آراسته به گل زانو زده و آهسته دعا می‌خواند. ژن گویی در انتظار کسی به این‌سو و آن‌سو قدم می‌زند...
مارگاک
مارگاک اولین دیدارمان را یادت می‌آید؟ تو یک دختر بچه دوست داشتنی بودی. به یک تخته سیاه شبیه بودی که نوشته‌های بدخط پدر، مادر و معلم‌ات روی تو حک شده بود. چنان که مجبور بودم همه آن‌ها را پاک کنم و یک متن نو بر رویش بنویسم. متنی متعلق به من که قرار بود روی تمام تخته نوشته شود. خوشحالم که ...
مشاهده تمام رمان های آگوست استریندبرگ
مجموعه‌ها