اسکارلت سعی کرد به مو شکافیهای دقیق رفتارش که رت آنها را مو به مو میگفت نخندد، اما نتوانست جلوی خندهاش را بگیرد. رت دوباره روی صندلی نشست و پاهای بلندش را دراز کرد. “ خب، حالا در مورد فقرت حرف بزن. این جانور، فرانک تو رو با حرفاش در مورد آیندهاش فریب داد؟ اون باید خیلی تقلا کرده باشه تا بتونه یه زن در مونده رو گول بزنه“