رمان خارجی

دیوار آتش

(Firewall)

یک روز غروب، مردی که می‌ایستد تا از دستگاه خودپرداز استفاده کند، روی زمین می‌افتد و می‌میرد. یک راننده تاکسی، توسط دو دختر نوجوان به طرز وحشیانه‌ای، به قتل می‌رسد، در حالی که آن‌ها اصلا از کارشان پشیمان نیستند. یکی از دخترها از بازداشت‌گاه فرار می‌کند. بلافاصله، برق نیمی از کشور قطع می‌شود. زمانی که یک مهندس به پست برقی که دچار نقص فنی شده، میرود، کشف می‌کند که...

هیرمند
9789644083600
۱۳۹۴
۵۴۰ صفحه
۴۸۵ مشاهده
۰ نقل قول
هنینگ مانکل
صفحه نویسنده هنینگ مانکل
۱۵ رمان Henning Mankell was an internationally known Swedish crime writer, children's author and playwright. He was best known for his literary character Kurt Wallander.

Mankell split his time between Sweden and Mozambique. He was married to Eva Bergman, Swedish director and daughter of Ingmar Bergman.
دیگر رمان‌های هنینگ مانکل
کفش‌های ایتالیایی
کفش‌های ایتالیایی در تولد پانزده سالگی‌ام تصمیم گرفتم پزشک شوم. در کمال تعجب، پدرم مرا برای شام بیرون برد. گفتم که پیشخدمت بود، پیشخدمتی که با تلاشی سرسختانه برای حفظ شان و مقامش، فقط روزها کار می‌کرد. هر وقت مجبورش می‌کردند شیفت شب کار کند استعفا می‌کرد. هنوز می‌توانم گریه‌های مادرم را به خاطر بیاورم، وقتی پدر به خانه می‌آمد و می‌گفت ...
پنجمین زن
پنجمین زن بازرس کورت والندر به‌ تازگی از تعطیلات بازگشته و پس از این سفر لذت‌بخش با اشتیاق فراوان به برنامه‌هایی که برای آینده در سردارد، می‌اندیشد. پاییز از راه رسید و والندر امیدوار است که روزهای آرامی در پیش‌رو باشد. اما در پی ناپدید شدن و به قتل رسیدن یک پرنده‌شناس پیر و پس از آن ناپدید شدن یک گل‌فروش این ...
بازگشت استاد رقص
بازگشت استاد رقص مرگ دردناک مولین بازرس پلیس در حاشیه جنگل جایی که سال‌های بازنشستگی را در آن جا می‌گذراند همکار جوان او را وا می‌دارد که روز‌های مرخصی را به جای استراحت در جستجوی قاتل و انگیزه قتل بگذراند. او در پیگیری این ماجرا درمی‌یابد در پس چهره مولین پیر با آن خونسردی و صمیمیت یک جانی پنهان شده است. نویسنده به این ...
من می‌‌میرم اما یادها می‌ماند
من می‌‌میرم اما یادها می‌ماند آیدا، وقتی مرا همراه خود پای درخت انبه‌اش بد که در میان درختان موز پنهان شده بود، چه چیزی برای من تعریف کرد؟ او خیلی خجالتی بود و چند کلمه بیش‌تر حرف نزد. من فکر می‌کنم او با این درخت که کاشته بود احساس پیوند و یکی شدن داشت. درخت انبه هم مثل آیدا نونهال بود. به گمان‌ام می‌خواست به این ...
گربه‌ای که عاشق باران بود
گربه‌ای که عاشق باران بود معمولا لوکاس خم می‌شد و در حالی که گربه غریبه را توازش می‌کرد می‌گفت: به او بگو که همه چیز خوب و روبراه است. تمام کسانی که لوکاس را می‌شناختند می‌دانستند که او گربه‌ها را خیلی دوست دارد. حتی اگر گربه‌ای زشت و بداخلاق هم بود، لوکاس خم می‌شد و نوازشش می‌کرد. حتی کسانی فکر می‌کردند لوکاس می‌تواند با گربه‌ها صحبت ...
مشاهده تمام رمان های هنینگ مانکل
مجموعه‌ها