رمان خارجی

آدام هابربرگ

(Adam haberberg)

بدین ترتیب، روزی از روزها آدام بربرگ روی نیمکتی روبه‌روی قفس شترمرغ‌ها نشسته بود. نیمکت از بارش نامحسوس باران نمناک بود. دو شترمرغ بی‌حال خاکستری رنگ جلوی خانه‌شان در محوطه‌ای کاملا خالی علوفه می‌خوردند، تلفن همراه هابربرگ در جیبش زنگ زد: «الو!» صدایی از آن طرف خط گفت: «عجب هوایی! آدم دق می‌کند.»، «کجایی؟»، «باغ وحش»، «اون‌جا چیکار می‌کنی؟»، «خودت کجایی؟»، لوین، پارکینگ الدوروتو»، «لوین چه کار داری؟»، «منتظر مارتین هستم. کتاب چی شد؟»، «مایه آبروریزی»، «واقعا؟»، «بعدا بهت زنگ می‌زنم». روی سر در آجری خانه شترمرغ‌ها کلماتی با حروف درشت به چشم می‌آمد. با خودش گفت، چشم پزشک هم خیلی مطمئن نبود. البته نگران هم به نظر نمی‌رسید. اما مگر چشم پزشک باید نگران می‌شد؟ حداقل می‌توانست بگوید، آقای هابربرگ عزیز تا چند وقت دیگر چشم چپتان از کار می‌افتد. اصلا معلوم نیست کی. حتی ممکن است درست وقتی از مطب بیرون می‌روید هم دیگر نتوانید مثل گذشته از خیابان رد شوید اما لحن چشم پزشک این‌طور نبود. به جای این گفته بود، آنژیوگرافی دوم نشان داده که...

گمان
9786007289037
۱۳۹۴
۱۳۲ صفحه
۳۶۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های یاسمینا رضا
حرمان
حرمان حرمان اولین رمان یاسمینا رضا، نویسنده فرانسوی ایرانی تبار است. حرمان نوعی حدیث نفس است.پدری در خیال خود با پسرش حرف می‌زند. پیرمرد در زندان توهم و غم گرفتار شده است و دایم از اطرافیانش می‌نالد و کینه آن‌ها را به دل می‌گیرد. نه تنها از اطرافیان و نزدیکان، بلکه از هر انسانی متنفر است و هر وقت کسی را ...
خدای کشتار
خدای کشتار متن یک درام پارادوکسیکال کمیک اجتماعی و هم‌زمان تلخ‌مایه است که مایه‌های ابزورد هم به هم‌راه داد که صرفا اجتماعی است و ارتباطی به وجوه فلسفی ندارد. این نمایش نهایتا و در کل در قالب کمدی رفتار ارائه شده و در آن یاسمینا رضا به عنوان نویسنده، دعوای بچه‌ها را به دعوای والدین تبدیل کرده است. او از طریق تحلیل ...
شما بازی را چطور تعریف می‌کنید
شما بازی را چطور تعریف می‌کنید در نمایش‌نامه شما بازی را چطور تعریف می‌کنید که سال 2011 به چاپ رسیده شاهد داستان در داستانی هستیم که در هزارتوی خود زندگی رمان‌نویسانی را در قالب شخصیت‌های نمایش‌نامه مورد مداقه قرار داده است.
خدای کشتار و بلا فیگورا
خدای کشتار و بلا فیگورا شبا که با قطار برمی‌گردم،‌ از پنجره‌ها توی خونه‌ها رو می‌بینم؛ برنامه‌های تکراری تلویزیون، میزهایی که واسه شام چیده شده، همیشه سر همون ساعت،‌ فضاهای تنگ و تاریک که ازشون غم و حسرت می‌باره... می‌دونید چیش واسم جالبه؟ همین تکراری که توش هست، همیشه سر یه ساعت خاص... آدما با یه مشت خرت و پرت الکی راه می‌افتن تا دنیا ...
مشاهده تمام رمان های یاسمینا رضا
مجموعه‌ها