رمان خارجی

آدام هابربرگ

(Adam haberberg)

بدین ترتیب، روزی از روزها آدام بربرگ روی نیمکتی روبه‌روی قفس شترمرغ‌ها نشسته بود. نیمکت از بارش نامحسوس باران نمناک بود. دو شترمرغ بی‌حال خاکستری رنگ جلوی خانه‌شان در محوطه‌ای کاملا خالی علوفه می‌خوردند، تلفن همراه هابربرگ در جیبش زنگ زد: «الو!» صدایی از آن طرف خط گفت: «عجب هوایی! آدم دق می‌کند.»، «کجایی؟»، «باغ وحش»، «اون‌جا چیکار می‌کنی؟»، «خودت کجایی؟»، لوین، پارکینگ الدوروتو»، «لوین چه کار داری؟»، «منتظر مارتین هستم. کتاب چی شد؟»، «مایه آبروریزی»، «واقعا؟»، «بعدا بهت زنگ می‌زنم». روی سر در آجری خانه شترمرغ‌ها کلماتی با حروف درشت به چشم می‌آمد. با خودش گفت، چشم پزشک هم خیلی مطمئن نبود. البته نگران هم به نظر نمی‌رسید. اما مگر چشم پزشک باید نگران می‌شد؟ حداقل می‌توانست بگوید، آقای هابربرگ عزیز تا چند وقت دیگر چشم چپتان از کار می‌افتد. اصلا معلوم نیست کی. حتی ممکن است درست وقتی از مطب بیرون می‌روید هم دیگر نتوانید مثل گذشته از خیابان رد شوید اما لحن چشم پزشک این‌طور نبود. به جای این گفته بود، آنژیوگرافی دوم نشان داده که...

گمان
9786007289037
۱۳۹۴
۱۳۲ صفحه
۳۶۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های یاسمینا رضا
سپیده‌دم عصر یا شب
سپیده‌دم عصر یا شب یاسمینا رضا در ژوئن سال 2006 میلادی سایه به سایه سارکوزی حرکت می‌کند و لحظه‌ای او را تنها نمی‌گذارد. یاسمینا حتی در جلسات محرمانه و محافل خصوصی نیز سارکوزی را دنبال می‌کند و حاصل این کنجکاوی‌ها، کتاب سپیده‌دم، عصر یا شب‌ است. در این کتاب نویسنده به سارکوزی نه به عنوان یک شخص، که در قالب کالبدشناسی سرنوشت سیاسی فرانسه ...
هنر مرد اتفاقی
هنر مرد اتفاقی نمایش‌نامه هنر برای نخستین بار در سال 1994 اجرا شد و تاکنون موفق به دریافت جایزه‌های مولیر 19994، ایوینگ استاندارد 1996 لارنس اولیویه 1997 فانی 19998 و تونی 19998 شده است. این نمایش‌نامه در آمریکا، انگلستان، فرانسه، آلمان، روسیه، آفریقای جنوبی و کشورهای اسکاندیناوی به اجرا درآمده است.
خدای کشتار و بلا فیگورا
خدای کشتار و بلا فیگورا شبا که با قطار برمی‌گردم،‌ از پنجره‌ها توی خونه‌ها رو می‌بینم؛ برنامه‌های تکراری تلویزیون، میزهایی که واسه شام چیده شده، همیشه سر همون ساعت،‌ فضاهای تنگ و تاریک که ازشون غم و حسرت می‌باره... می‌دونید چیش واسم جالبه؟ همین تکراری که توش هست، همیشه سر یه ساعت خاص... آدما با یه مشت خرت و پرت الکی راه می‌افتن تا دنیا ...
تصویر زیبا
تصویر زیبا یک عصر بهاری که هوا هنوز روشن است. پارکینگ رستوران (که رستوران دیده نمی‌‌‌‌‌‌‌شود) مردی ایستاده است. ماشینی که در سمت مسافرش باز است، پاهای زنی از ماشین بیرون آمده. زن سیگاری روشن می‌کند. زمانی می‌گذرد و بعد مرد شروع به صحبت می‌کند.
مشاهده تمام رمان های یاسمینا رضا
مجموعه‌ها