از دو سال پیش که دوون دختر بیست و یک سالهاش در حادثه قایقرانی ناپدید شده بود، زندگی مارسی تاگارت زیر و رو شده بود. جنازه هرگز پیدا نشد، مارسی میدانست که او برای همیشه رفته...پس چرا صورت زن جوان را همه جا میبیند؟ آیا جستوجوی او پایانی دارد؟؟
سامانتا
چون از قبل تصمیم گرفتهاند که ما گناهکار هستیم، همیشه این اتفاق میافتد کارولین و نه تنها در مکزیکو. پلیس فکر میکند که میداند چه کسی مسئول است، بنابراین دیدگاه تونلی پیدا میکند؛ بقیه مظنونین را نادیده میگیرد و تمام مدارکی را که از حدس آنها حمایت نمیکند، بیاهمیت میشمارند...
خفته در باد
نتیجه خواب همیشه غفلت نیست گاهی خواب میتواند روشنی بخش زندگی باشد. شاید باور کردنش مشکل بود ولی چشمان بستهاش حقایقی را فاش ساخت که هیچگاه در هشیاری و بیداری برملا نمیشدند.
پس همچون زیبایی خفته که خود را به دست نسیم و باد میسپارد چشم بر دنیای اطراف خویش بست تا بهتر و بیشتر بشناسدش.
رازی را به من مگو
چارلی وب
الکس بیتفاوت گفت: رگهای از تنفر در صدایش بود.
چارلی گفت: و به خودش زحمت نداد فقدان همدردیاش را پنهان کند.
الکس پرسید:
- آنها میخوردند و میخوابند و به طور متوسط دوازده سال بیش از آنچه به قربانی خود دادهاند زندگی میکنند. به نظر من خیلی هم بد نیست.
نجواها و دروغها
برای یک لحظه، فکر کردم پرده تکان خورد. زدم روی ترمز، سرم فقط چند سانتیمتر با شیشه جلو فاصله داشت. ولی با نگاهی دقیقتر، معلوم شد اشتباه کرده بودم و فقط سایه درختهای نزدیک خانه بود که در مقابل پنجره اتاق خواب میرقصد، و تصویری از حرکت را از داخل خانه به نظر میرساند.