... متاسفانه فعلا هیج کاری نمیشه کرد فقط باید صبر کنید تا جواب استعلام از پزشکقانونی و بیمارستانها و سایر مراکز ذیربط برسه و محرز بشه دخترتون گم شده، کار تحقیقاتی و بررسی رو شروع می کنیم...
«از متن کتاب»
بوسه تقدیر
«نگین کوچکترین دختر خانوادهای است گرم و صمیمی... شهاب به او دل میبازد و این علاقه دو طرفه به نامزدی میانجامد... شهاب مشتاقانه انتظار روز وصل را میکشد... اما سرنوشت گویی با آن دو سر ناسازگاری دارد... پدر نگین در زیر بار سنگین تعهدات مالی زانو خم میکند و به اسارت چنگال بیماری و بستر در میآید و در این ...
وارث عذاب عشق
فرشاد به او نگاه کرد. نگاه غزل آتش به جانش میزد و دلش را غرق در اندوه میکرد. غزل بار دیگر دستهایش را جلوی صورتش گرفت و گریست. فرشاد موهای بلند و پریشان او را از چهرهاش کنار زد و آرام آرام با او صحبت کرد. از غزل علت ناراحتیاش را پرسید. غزل همچنان که میگریست تمام اتفاقاتی را که ...
آخرین رقص برگ
زندگی ما هم همینه، هنوز فصل ریزش برگ نیست، اما دیر یا زود از راه میرسه. بعضی از برگها زرد نشده از اصلشون جدا میشن، بعضیها هم تا آخرین روزهای پاییز به درخت میچسبن تا بارون به جبر اونا رو از تنه جدا کنه. وقتی بخوای در این مورد خوب تعمق کنی متوجه میشی هر دو راهشون یکیه، یعنی ...
شب بیستاره
نخستین جلسه دادگاه کشندهترین و سختترین پیشآمد برای من بود. مواجه شدن با کیان خیلی برایم سخت بود. وقتی او را دیدم که به ما نزدیک میشد بدنم آشکارا به لرزه افتاد طوری که حس کردم نمیتوانم سرپا بایستم و از حمید که کنارم ایستاده بود خواستم مرا از آنجا خارج کند.
امانت عشق
... از چیزی که میشنیدم حیرت کرده بودم او... آبرو؟ نخستین بار در عمرم سیلی به این محکمی میخوردم. البته در مقابل حماقتی که در ازدواج با او انجام داده بودم این سیلی چیز زیادی نبود. با همان یک سیلی ترسم از بین رفته بود و نفرت از او به من شهامت میداد. با خشم فریاد زدم: «هرزه، ولگرد
آشغال... ...