رز پس از مدتی به این نتیجه رسید که نخوت پاتریک زاییده ثروتاش است هر چند پاتریک از این بابت هیچ نخوتی در خود نمیدید. رز بعد آشنایی با خواهران پاتریک متوجه شد آنها هم همین طوراند و از کسانی که اطلاعاتی درباره اسبسواری و دریانوردی ندارند بیزاراند و همینطور از کسانی که دانش موسیقیایی یا دانش سیاسی گسترده دارند. پاتریک و خواهرانش در کنار هم غیر نفرتنمایی کار چندانی ازشان برنمیآمد. جوری رفتار میکردند که انگار هیچوقت قافیه را نمیبازند و کم نمیآورند. لحن حرفزدنشان موقع بحثهاشان سر سفره خوراک به شدت کودکانه بود. میلشان به خوردن خوراکی که دوست داشتند و کج خلقیشان سر دیدن خوراکی بر میز که نمیپسندیدند به شدت کودکانه بود. هیچوقت مجبور نبودند برای گرفتن امتیازی یا رسیدن به چیزی شکیبایی و تلاش کنند و هیچوقت مجبور نمیشدند چون ثروتمند بودند.