رمان ایرانی

بسته به جونم

راهی برات نبوده معین جز این که تو بری... باید مهلتی به خودتون بدی که جفت‌تون فرصت فراموشی داشته باشین! تو برو و حتی فکر نکن که راه دیگه‌ای هم داشته باشی. همیشه از جهنم خدا حذر می‌کرد و حالا در میان زمهریرش داشت دست و پا می‌زد و راهی به جایی نداشت! در عنفوان سی و یک سالگی دلش می‌خواست کودک باشد. و در آغوش کسی جمع شود.! آغوشی که پر باشد از بوی قهوه تلخ و بوی شیرین دارچین.

علی
9789641930563
۱۳۹۴
۸۰۰ صفحه
۲۷۳۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های عاطفه منجزی
یکی نبود 2 (2 جلدی)
یکی نبود 2 (2 جلدی) همه وجودش بی‌دریغ کسی را می‌طلبید تا برای همه عمر، رنجیدگی‌های جان خسته‌اش را در کنار او به فراموشی بسپارد. کسی که به وقتش بتواند برای او نقش مادر، همسر، دوست، همدم، و هزار نقش رنگارنگ دیگر را بازی کند. کسی که جسم و روحش را به همان آرامشی بکشاند که خدا برای هر جفتی نوید داده بود... کسی که ...
حاجی منم شریک
حاجی منم شریک - گفتی اسمت چیه؟ از بین دندان‌هایی که چلیک ‌چلیک بر هم می‌خورد، به زور نفس زدم "آوا!" و او با لحن همدلانه‌ای نوید داد: - چیزی نمونده، رسیدیم دیگه، معلومه حسابی سردت شده‌ها! و با سر انگشت به روبه‌رو اشاره کرد! نگاه ترسیده‌ام چسبید به در چوبی قدیمی خانه حاج مسلم، با گل میخ‌های برنجی خورشیدی ‌رنگ از رو ...
قله قاف 2 (2 جلدی)
قله قاف 2 (2 جلدی) بزار 2 تا راز مگو رو برات فاش کنم که خیلی از زنا دیر بهش می‌رسن! اول این‌که، مردی رو برای زندگیت انتخاب کن که اگه عاشقشم نیستی لااقل بتونی یه روزی عاشقش بشی! دوم این‌که اگر تو هم عاشقش نیستی لااقل او عاشقت باشه. مانا مردا به راحتی عاشق نمی‌شن اما اگه شدن تا پای جون پاش می‌ایستن...
قله قاف 2 (2 جلدی)
قله قاف 2 (2 جلدی) بزار 2 تا راز مگو رو برات فاش کنم که خیلی از زنا دیر بهش می‌رسن! اول این‌که، مردی رو برای زندگیت انتخاب کن که اگه عاشقشم نیستی لااقل بتونی یه روزی عاشقش بشی! دوم این‌که اگر تو هم عاشقش نیستی لااقل او عاشقت باشه. مانا مردا به راحتی عاشق نمی‌شن اما اگه شدن تا پای جون پاش می‌ایستن...
پرنده بهشتی
پرنده بهشتی آن شب گذشت و شب‌های بعد و شب‌های بعدش، اما دریغ و افسوس که با گذشت همه آن شب‌ها، هرگز فراموشی به سراغم نیامد و من ناخواسته فقط و فقط به او فکر می‌کردم، بی‌آنکه او را ببینم حضورش را در کنارم احساس می‌کردم. حتی گاهی مثل آدم‌های گرفتار مالیخولیا با هم حرف می‌زدیم به ندرت می‌خندیم، بیشتر بحث می‌کردیم و ...
مشاهده تمام رمان های عاطفه منجزی
مجموعه‌ها