رمان ایرانی

جا ماندیم

مدت‌هاست افکار و دل‌نگرانی‌هایی را که در روز می‌توانستم با کار و مشغله‌های دیگر از خودم دور نگه دارم، شب‌ها با بدترین کابوس‌ها به سراغم می‌آیند. با نفس‌تنگی خودم را از میان اشباح خاطرات و رویا‌ها و حس‌های گمشده بیرون می‌کشم و به سراغ زونکن نوشته‌ها می‌روم.

چشمه
9786002294418
۱۳۹۴
۲۵۲ صفحه
۲۶۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های بهناز علی‌پور گسکری
بماند
بماند در کنار خاکستر مردی بودم که انگار در کوزه قوز کرده باشد و با صدای ضعیف غبارگرفته‌ای بخواهد سر کوزه را باز کنم. نخ سرخ دور گردن کوزه را لمس کردم که با سه فنجان آمد و سینی را روی میز گذاشت. شیر چای لب‌پر زد و پرسید: ((چه کار می‌کردی؟)) گفتم: ((انگار صدا می‌زند. به گمانم چیزی می‌خواهد.)) ابروهاش ...
بگذریم
بگذریم در اتاق را که باز می‌کرد، پوسته‌های تن مرد بلند می‌شدند و دوباره آرام روی قالیچه و پتو می‌نشستند. ((عین مار پوست می‌انداختی. ذله می‌شدم بس که جارو می‌کشیدم. پوسته‌هایت را نفس می‌کشیدم و تو رویت را طرف پنجره می‌گرفتی و می‌گفتی درد من بدتر از وسواس تو نیست.))
مشاهده تمام رمان های بهناز علی‌پور گسکری
مجموعه‌ها