رمان ایرانی

بر دیوار کافه

من و تو برای رهایی و فراموشی، خودکشی، حرمان‌های مدام، حسرت‌های متناوب، فرصت‌هایی که از دست رفتند، برف‌های پشت پنجره که زود و ناگهان آب شدند، عشق‌های ناتمام در برف و سیل و زلزله آب شدند. پرنده‌هایی که از سرما روی شاخه‌های بیدمشک یخ زدند، غروب‌هایی که زود رخ دادند و مبدل به شب شدند و شبی که با آواز هیچ پرنده‌ای حصارش نمی‌شکست و سپیده نمی‌زد و یافتن دوستانی که من و تو در عمرمان گم کرده بودیم پس تصمیم گرفته‌ایم با دوچرخه به محله کارتیه لاتن، محله سن‌ژرمن پاریس، نقش جهان، مسجد شیخ لطف‌الله اصفهان، میدان سرخ مسکو، باغ‌های گیلاس ژاپن در بهار، سفر کنیم...

ثالث
9786004050227
۱۳۹۴
۱۹۶ صفحه
۵۹۸ مشاهده
۰ نقل قول
احمدرضا احمدی
صفحه نویسنده احمدرضا احمدی
۳۰ رمان احمدرضا احمدی در ساعت ۱۲ ظهر روز دوشنبه ۳۰ اردیبشهت ماه ۱۳۱۹ در کرمان متولد شد. پدرش کارمند وزارت دارایی بود و ۵ فرزند داشت که احمدرضا کوچکترین آنها بود. جد پدری وی ثقه‌الاسلام کرمانی، و جد مادری‌اش آقا شیخ محمود کرمانی است. سال اول دبستان را در مدرسه کاویانی کرمان گذراند و در سال ۱۳۲۶ با خانواده به تهران کوچ کرد. در دبستان ادب و صفوی تهران دوران ابتدایی را به پایان برد و دورهٔ دبیرستان را در دارالفنون ...
دیگر رمان‌های احمدرضا احمدی
در بهار خرگوش سفیدم را یافتم
در بهار خرگوش سفیدم را یافتم باز بهار آمد. صبح زود، با آواز قناری بیدار شدم. برف‌ها آب شده بودند. به کوچه دویدم. یک سفیدی، در کوچه می‌دوید. این، خرگوش سفید من بود. فریاد زدم: تو آزاد هستی، خرگوش کوچک سفید! روی هر رنگی که دوست داری جست و خیز کن، و خوش باش! بعد، پیراهن پرشکوفه‌ام را پوشیدم و به باغ دویدم، بازی کردم، دویدم، خندیدم...
عمر 7 چوب کبریت کوتاه بود فقط 1 لحظه بود
عمر 7 چوب کبریت کوتاه بود فقط 1 لحظه بود پدرم روزی که به سفر می‌رفت نشانی و کلید یک باغ قدیمی و یک قوطی کبریت که هفت چوب کبریت داشت را به من داد. این باغ قدیمی پر از درخت انار بود.
قطار از ریل خارج شد
قطار از ریل خارج شد صاحب مسافرخانه همه را دلداری می‌داد می‌گفت: شما باید یک هفته در این مسافرخانه بمانید تا ریل تعمیر و ترمیم شود و تکه‌های مانده قطار از ریل خارج شود و ریل دوباره ساخته شود شانس داشتید قطار در کنار دریا و یک روستای پر جمعیت از خط خارج شده است در همین مسافرخانه با هم هستیم باید منتظر بمانید و ...
شعر و صدای احمدرضا احمدی
شعر و صدای احمدرضا احمدی با صدای: احمدرضا احمدی شعرهایی که خواهید شنید: ـ کبریت زدم + لکه‌ای ـ من بسیار ـ درختانی... ـ این قطره... ـ از یک... ـ بر این جاده‌ها ـ قصیده ـ این شاخه ـ اگر من... زمان: 1 ساعت و 15 دقیقه قالب‌بندی: mp3
در بهار خرگوش سفیدم را یافتم
در بهار خرگوش سفیدم را یافتم باز بهار آمد. صبح زود، با آواز قناری بیدار شدم. برف‌ها آب شده بودند. به کوچه دویدم. یک سفیدی، در کوچه می‌دوید. این، خرگوش سفید من بود. فریاد زدم: تو آزاد هستی، خرگوش کوچک سفید! روی هر رنگی که دوست داری جست و خیز کن، و خوش باش! بعد، پیراهن پرشکوفه‌ام را پوشیدم و به باغ دویدم، بازی کردم، دویدم، خندیدم...
مشاهده تمام رمان های احمدرضا احمدی
مجموعه‌ها