کافه همون کافه همیشگی بود، با همون عطر مستکننده قهوه، همون چیدمان، همون موسیقی روحنواز و همون اتمسفر... اما من دیگه همون آدم نبودم. به جای خالیت نگاه میکردم و طعم دلتنگیم برای تو به تلخی طعم قهوه شده بود...
توسکستان
توسکستان رمانی پر ماجرا و گاه طنزآلود در مورد عشقی پرشور است. روایتی از واقعیات زندگی روزمره که در یک آژانس مسافرتی اتفاق میافتد. خواننده با خواندن این کتاب همراه با قهرمانهای داستان به مکانهای دیدنی ایران و سراسر جهان سفر میکند و ...
زندگی شاید همین باشد
هی فلانی، زندگی شاید همین باشد یک فریب ساده و کوچک آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را جز برای او و جز با او نمیخواهی، من گمانم زندگی باید همین باشد...
پرواز با تو باید
در رمان پرواز با تو باید کرد فکر و خیال در هم میآمیزند. خواننده درگیر دنیای داستان میشود و ماجراها را با چنان اشتیاقی دنبال میکند که گویا در قالب شخصیتها فرو میرود و با آنها زندگی میکند. این کتاب حکایتی است از پنهانکاری و گذر زمان ثابت میکند که تنها راه رهایی از تردید بیان حقیقت است.
رویای توسکستان
سوار بر اسب در حاشیه مزرعه پیش رفت. گندمها بلند و طلایی شده و وقت درو کردنشان فرا رسیده بود. کاش غصههایش را همراه با گندمها درو میکردند کاش دلتنگیها حجمی داشتند و لبریز میشدند... در سکوت با غمی ته چشمانش به نقطهای خیره ماند. دیگر در آنجا ماندن فایدهای نداشت. باید برمیگشت و کار و زندگیاش را از سر ...
آبی آرام
نرگس میتوانست صدای ضربان قلبش را بشنود که تنها در پی آزادی و رهایی بود. رهایی از خانهای که پدر نمیگذاشت به میل خودش زندگی کند. سالها این رویا به وجودش گرما میبخشید که سرانجام روزی بتواند با دعای خیر خانوادهاش خانه را ترک کند و برای خودش زندگی مستقلی تشکیل دهد، ولی هنوز هم شک داشت این رویا به ...