رویای توسکستان
سوار بر اسب در حاشیه مزرعه پیش رفت. گندمها بلند و طلایی شده و وقت درو کردنشان فرا رسیده بود. کاش غصههایش را همراه با گندمها درو میکردند کاش دلتنگیها حجمی داشتند و لبریز میشدند... در سکوت با غمی ته چشمانش به نقطهای خیره ماند. دیگر در آنجا ماندن فایدهای نداشت. باید برمیگشت و کار و زندگیاش را از سر ...
پرواز با تو باید
در رمان پرواز با تو باید کرد فکر و خیال در هم میآمیزند. خواننده درگیر دنیای داستان میشود و ماجراها را با چنان اشتیاقی دنبال میکند که گویا در قالب شخصیتها فرو میرود و با آنها زندگی میکند. این کتاب حکایتی است از پنهانکاری و گذر زمان ثابت میکند که تنها راه رهایی از تردید بیان حقیقت است.
آسمان تو چه رنگ است امروز
زمانی که نه حق خواستن داری و نه یارای دل کندن و فراموش کردن، زمانی که نمیتوانی بر عشقی نقطه پایان بگذاری، تنها راهی که برایت میماند، رفتن است. رفتن به جایی که تداعی کننده خاطرات بیشمارت نباشد.
زیر سایه افرا
«زیر سایه افرا» رمانی پرماجرا و گاه طنزآلود در مورد بهار، دختری شوخ و سرزنده است که بنابر پیشنهاد عمویش برای کار به کشور کانادا مهاجرت میکند و در آنجا با چالشهای جدیدی مواجه میشود که میبایست خود را با آنها سازگار کند. در آن میان به دنبال دوستی قدیمی نیز میگردد که به طور ناگهانی از زندگیاش خارج شده ...