رمان ایرانی

مردی با لاک قرمز

امشب خیال دارم با ملوس درددل کنم. چند شبی است که این خیال را دارم، اما نشده بود. اما امشب باید بشود . هرطور هست بشود. امشب می‌خواهم رازی را فاش کنم که چند سال است مثل بختک روی سینه‌ام افتاده و راه نفسم را بسته است. من استاد کیا را کشته‌ام، من و نه شخص دیگری. من و نه رفقایش که می‌گفتند از سر راه برش خواهند داشت. من کشته‌ام و نه خود او آن‌طور که در گزارش پزشک قانونی آمده بود. «تمام شواهد و قرائن نشان از این می‌دهد که استاد اسماعیل کیا شخصا دست به خودکشی زده است. مهر و امضای دکتر پزشک قانونی»

مروارید
9789641914013
۱۳۹۴
۲۰۰ صفحه
۱۷۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های رضا فیاضی
صندوقچه اسرارآمیز و داستان‌های دیگر
صندوقچه اسرارآمیز و داستان‌های دیگر زادگاه پدری من، روستایی است در 25 کیلومتری اهواز به نام ندافیه که بعدها چون بزرگ‌تر و وسیع‌تر شد، به ملاثانی شناخته شد. گاهی که هوای روستا به سر آقا جان می‌زند ما را سوار تاکسی کنسولش می‌کند و به آن‌جا می‌برد، چند روزی که در روستا مهمان عموی بزرگمان حاج غصبان هستیم، عموزاده‌ها و خاله‌زاده‌ها دورمان جمع می‌شوند و ...
پرسه در پاریس
پرسه در پاریس -
قصه‌های ملی
قصه‌های ملی یک روز، مهمان ناغافل مثل مور و ملخ ریخت سر ما. آقا جانم خانه نبود. دست‌مان هم تنگ. مادر جان می‌خواست آبروداری کند. گفت بروم از خانه همسایه سیب‌زمینی و پیاز بگیرم برای ناهار. نمی‌رفتم. گر گرفته بودم از خجالت. به هر جان کندن بود راهی شدم. در زدم. خانم تهرانی که معلم دبستان دخترانه بود در را به رویم ...
مشاهده تمام رمان های رضا فیاضی
مجموعه‌ها