اگر من درباره دندانپزشکی در باواریا یا ساسکاچوان داستانی بنویسم، باید با نظر خوانندهها درباره دندانپزشکها و مردم باواریا یا ساسکاچوان دست و پنجه نرم کنم؛ همان پیشفرضها و کلیشههایی که مردم و داستانها را در قوطیهای کوچک حبس میکنند. اما اگر درباره کرگدنی اهل باواریا یا ساسکاچوان بنویسم که دندانپزشک هم هست، موضوع به کلی متفاوت خواهد بود. خواننده توجه بیشتری به خرج میدهد، چون هیچ پیشفرضی درباره یک کرگدن دندانپزشک اهل باواریا یا هر جای دیگر ندارد. ناباوری خواننده میرود کنار، درست مثل پرده روی صحنه. حالا داستان به راحتی میتواند باز شود. هیچچیز مثل چیزهای غیرقابل تصور مردم را به ایمان آوردن وا نمیدارد.