مجموعه داستان داخلی

زنبق‌های دهه هشتاد

پدرم 18 سالش بود که بالاخره قاطرکش‌ها آن بلا را سر مزرعه پدرش آوردند. او می‌گوید آن سال کامیون‌های بزرگ با بار قاطر تلق و تلق از سراسر ایالت می‌کوبیدند و مستقیم به طرف کشتارگاه می‌رفتند...

لیدا طرزی
9789643378097
۱۳۹۴
۲۷۶ صفحه
۷۲۰ مشاهده
۰ نقل قول
جمعی از نویسندگان
صفحه نویسنده جمعی از نویسندگان
۲۸۸ رمان ...
دیگر رمان‌های جمعی از نویسندگان
بعضی زن‌ها
بعضی زن‌ها آرچي مك‌لاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يك‌بار مي‌شنيد هرگز فراموش نمي‌كرد. صدايي صاف و محكم. كلمه‌ها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا مي‌كرد. آواز محزون و يكنواخت و بي‌پيرايه‌اش، چيزهايي را بيان مي‌كرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...
دزد و نگهبان (داستان‌های کوتاه جهان 2)
دزد و نگهبان (داستان‌های کوتاه جهان 2) هیچ‌وقت عکسی از پدرم ندیده‌ام که مربوط به قبل از عضویت او در ارتش باشد. اصلا نمی‌دانم او در کودکی یا نوجوانی چه شکلی بوده. اگر پدرم مایملکی از والدینش ارث برده بود. اگر یادبود خانوادگی یا یادگاری از ایام جوانی‌اش داشت، من هرگز آن را ندیدم.
21 داستان از نویسندگان معاصر فرانسه
21 داستان از نویسندگان معاصر فرانسه تنوع و غنای ادبیات معاصر فرانسه را از همین مقدار اندک می‌توان دریافت. دیدگاه‌ها گوناگون و سبک‌ها بسیار متفاوت است و مترجم کوشیده است تا تفاوت سبک‌ها را در ترجمه منعکس کند. ماجراها همه ظاهرا در سطح زندگی روزمره می‌گذرد: دیداری زودگذر میان یک زن و مرد که گویی برای ایجاد زندگی مشترک به هم رسیده‌‌اند؛ عشق طولانی و خاموش ...
پشه بینی دراز (کتاب‌های طلایی 5)
پشه بینی دراز (کتاب‌های طلایی 5) در بیشتر داستان‌های این مجموعه، که به قلم نویسندگان بزرگ نوشته شده‌اند، مطالب آموزنده‌ای درباره زندگی وجود دارد و به همین سبب این گونه داستان‌ها هرگز نمی‌میرند. داستان برای بچه‌ها نوشته بی‌جانی نیست؛ در خیال بچه‌ها جان می‌گیرد و با آن‌ها زندگی می‌کند. امید است خواندن این داستان‌ها با بچه‌ها گستره دید و بلندپروازی و شجاعت ببخشد و یاس و ...
نمایش‌نامه‌های تک‌پرده‌ای
نمایش‌نامه‌های تک‌پرده‌ای پردینز: یادت می‌آید که من چطور او را به یک الهه یونانی تشبیه می‌کردم با پیراهن سفید، شیپور طلایی، با صندل و تاج گل. هیچ‌کس جز تو نمی‌دانست که من «شهرت» را به این شکل در نظر مجسم می‌کردم و به او اعتقاد داشتم و او را موجودی واقعی می‌پنداشتم. ایمان داشتم که یک روز خواهد آمد ولی همه مرا ...
مشاهده تمام رمان های جمعی از نویسندگان
مجموعه‌ها