درست پیش از غروب، او پشت کنده چوبی قرار گرفت و حرکت آهسته و رو به جلوی ردیفی از مورچهها را دنبال کرد. تعدادی از آنها را برداشت و با اکراه خورد. شبیه مهمانی که برای شام دعوت دارد و پیش از رسیدن غذا از توی ظرف، آجیل شور برمیدارد تا خودش را سرگرم کندا مزه شور آنها در دهانش حالت بزاقی خاصی ایجاد کرد. به خط مورچهها که اصلا قطعه نشده و با ترتیبی فوقالعاده و بیوفقه همچنان در حال حرکت بود، خیره ماند. او در تمام آن روز چیز دیگری نخورده بود.