رمان نوجوان

وحشی

(The savage)

آن روز حس می‌کردم خودم درست درون داستان وحشی هستم، همان‌طور که وحشی درست درون من زندگی می‌کرد. اصلا حواسم به درس نبود. وانمود می‌کردم به درس گوش می‌دهم، وانمود می‌کردم دارم کارم را انجام می‌دهم اما به محض این‌که چشمم را می‌بستم، سر از جنگل درمی‌آوردم و او هم با من بود. انتهای غار او، کنار آتش بودم. از یک قوطی حلبی با سر و صدا آب می‌خوردم و توت و ریشه‌های خوراکی می‌جویدم. به زبان انگلیسی نوشتن برایم راحت بود برای این‌که سر کلاس مجبور بودیم داستان بنویسیم. بنابراین شروع کردم به نوشتن داستان وحشی. تند و تند و بدخط می‌نوشتم و صفحه‌ها در دفترم شکل داستان به خود می‌گرفت، هر چند که خطم خرچنگ قورباغه‌ای بود و نقاشی‌هایم هم درهم و برهم. شاید همه این‌ها فقط گند زدن به دفتر بود اما گندی بود که برای من معنی داشت، گندی که روی صفحه و در ذهن من مثل دنیای واقعی روشن و واضح بود.

آفرینگان
9786003910065
۱۳۹۴
۸۰ صفحه
۳۶۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های دیوید آلموند
بندبازان
بندبازان در اتاقم می‌نوشیدم و هالی کنارم بود. موسیقی گوش می‌دادیم و او ترانه‌ها را زمزمه می‌کرد و در رویای آزادی خود بودیم، دست همدیگر را می‌گرفتیم. همدیگر را کشف می‌کردیم و نمی‌دانستیم آیا می‌توان اسم آن را عشق گذاشت یا نه. می‌خواندیم، می‌خوردیم و بیشتر و بیشتر و عمیق‌تر همدیگر را می‌شناختیم، به دنبال آن سرزمین دور و ناشناخته‌ای بودیم که ...
قصه انجلینو براون
قصه انجلینو براون برای برت و بتی براون یک پری کوچک آمده است. عجیب نیست؟ اما همه از آمدن او خوشحال نیستند. مواظب پشت سرت باش،برت! مواظب پشت سرت باش، بتی! شیطان در راه است. بت براون هنگام راندن اتوبوسش می‌فهمد یک پری توی جیب روی سینه‌اش است. به نظر دوستان برت و بتی، او قشنگ است. به نظر بچه‌های مدرسه یعنی نانسی، جک و آلیس هم همینطور. اما خانم مول، ...
اسکلیگ و بچه‌ها
اسکلیگ و بچه‌ها مایکل مثل همه پسر بچه‌هایی است که به مدرسه می‌روند، فوتبال بازی می‌کنند و از معلم‌ها خوششان نمی‌آید. آن‌ها به تازگی خانه‌شان را عوض کرده‌اند و مینا دختر همسایه خانه جدیدشان برخلاف او بچه‌ای کاملا غیرعادی است. اما منشکا مایکل، اسکلینگ است. موجودی که زیر کتش چیزی پنهان کرده است، چیزی شبیه دو بال.
گل
گل غریبه‌ای در شهر است؛ استفان رز. پوستش سفید سفید و چشم‌هایش به یادماندنی است و بوی زننده‌ای دارد. پدر و مادر ندارد. رفیقی ندارد. آمده است تا با مری دیوانه زندگی کند. درباره‌اش حرف‌های و شایعه‌های فراوانی برسر زبان‌هاست. اما یک چیز حتما درست است؛ در موجودات زشتی که او با گل درست می‌کند، جادویی وجود دارد. آیا دیوی و گئوردی باید از ...
آتش‌خوارها
آتش‌خوارها ساحل کیلی. اینجا گوشه‌ای کوچک از جهان است. برای دنیای بزرگ هیچ نیست. یک جای پرت، ساحلی زغال‌ سنگی کنار دریایی زغال ‌سنگی. می‌دانم اهمیت نداریم. شاید هیچ چیز اهمیت ندارد. هر اتفاقی بیفتد ستاره‌ها همچنان می‌درخشند و خورشید می‌درخشد و دنیا در آن فضای تاریک و تهی همچنان می‌چرخد. اینجا من زندگی می‌کنم و آدم‌ها و چیزهایی که دوستشان ...
مشاهده تمام رمان های دیوید آلموند
مجموعه‌ها