رمان نوجوان

گل

(Glay)

غریبه‌ای در شهر است؛ استفان رز. پوستش سفید سفید و چشم‌هایش به یادماندنی است و بوی زننده‌ای دارد. پدر و مادر ندارد. رفیقی ندارد. آمده است تا با مری دیوانه زندگی کند. درباره‌اش حرف‌های و شایعه‌های فراوانی برسر زبان‌هاست. اما یک چیز حتما درست است؛ در موجودات زشتی که او با گل درست می‌کند، جادویی وجود دارد. آیا دیوی و گئوردی باید از او فاصله بگیرند؟ یا باید به او نزدیک شوند؟ آیا استفان می‌تواند در کشمکش سخت علیه هیولای مولدی و دارو دسته‌اش، همراه آن‌ها باشد؟

آفرینگان
9789647694476
۱۳۹۳
۳۱۲ صفحه
۳۴۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های دیوید آلموند
بندبازان
بندبازان در اتاقم می‌نوشیدم و هالی کنارم بود. موسیقی گوش می‌دادیم و او ترانه‌ها را زمزمه می‌کرد و در رویای آزادی خود بودیم، دست همدیگر را می‌گرفتیم. همدیگر را کشف می‌کردیم و نمی‌دانستیم آیا می‌توان اسم آن را عشق گذاشت یا نه. می‌خواندیم، می‌خوردیم و بیشتر و بیشتر و عمیق‌تر همدیگر را می‌شناختیم، به دنبال آن سرزمین دور و ناشناخته‌ای بودیم که ...
وحشی
وحشی آن روز حس می‌کردم خودم درست درون داستان وحشی هستم، همان‌طور که وحشی درست درون من زندگی می‌کرد. اصلا حواسم به درس نبود. وانمود می‌کردم به درس گوش می‌دهم، وانمود می‌کردم دارم کارم را انجام می‌دهم اما به محض این‌که چشمم را می‌بستم، سر از جنگل درمی‌آوردم و او هم با من بود. انتهای غار او، کنار آتش بودم. از ...
اسم من میناست
اسم من میناست این رمان شرح وقایع روزانه زندگی دختر نه ساله‌ای است که پدرش را در دوران کودکی از دست داده و همراه مادرش زندگی می‌کند. این کتاب که به شکل دفتر خاطرات نوشته شده مانند تک گویی درونی افکار، احساسات، رویاها و ترس‌های اوست و شرح مشاهدات و سوالات مینا درباره شگفتی‌ها و عجایب دنیای اطرافش با زبانی ساده و در ...
اسکلیگ و بچه‌ها
اسکلیگ و بچه‌ها مایکل مثل همه پسر بچه‌هایی است که به مدرسه می‌روند، فوتبال بازی می‌کنند و از معلم‌ها خوششان نمی‌آید. آن‌ها به تازگی خانه‌شان را عوض کرده‌اند و مینا دختر همسایه خانه جدیدشان برخلاف او بچه‌ای کاملا غیرعادی است. اما منشکا مایکل، اسکلینگ است. موجودی که زیر کتش چیزی پنهان کرده است، چیزی شبیه دو بال.
قصه انجلینو براون
قصه انجلینو براون برای برت و بتی براون یک پری کوچک آمده است. عجیب نیست؟ اما همه از آمدن او خوشحال نیستند. مواظب پشت سرت باش،برت! مواظب پشت سرت باش، بتی! شیطان در راه است. بت براون هنگام راندن اتوبوسش می‌فهمد یک پری توی جیب روی سینه‌اش است. به نظر دوستان برت و بتی، او قشنگ است. به نظر بچه‌های مدرسه یعنی نانسی، جک و آلیس هم همینطور. اما خانم مول، ...
مشاهده تمام رمان های دیوید آلموند
مجموعه‌ها