کشاورزی مشغول درو کردن خوشههای گندمش بود که یک مرتبه به نظرش رسید صدای گریهی کسی را از دور میشنود. اعتنایی نکرد و به درو کردن خوشهها ادامه داد. اما صدای گریه بلند و بلندتر شد. همین که به خوشهی آخری رسید و داسش را بلند کرد تا آن را بچیند، متوجه شد که صدای گریه دقیقا از همان خوشه میآید...