مجموعه داستان خارجی

مگره و مرد اسرارآمیز

(Maigret and the emigmatic left)

سربازرس مگره عضو گروه ضربت شماره یک نیروی پلیس سرش را از روی میز بلند کرد.به نظرش آمد بخاری آهنی وسط دفتر که لوله سیاهش تا سقف بالا رفته بود، مثل همیشه پر سرو صدا نیست....

هرمس
9789643639211
۱۳۹۴
۱۵۴ صفحه
۳۶۶ مشاهده
۰ نقل قول
ژرژ سیمنون
صفحه نویسنده ژرژ سیمنون
۴۹ رمان ژرژ ژوزف کریستین سیمنون در ۱۳ فوریه سال ۱۹۰۳ در شهر لیژ (Liége)بلژیک به دنیا آمد. پدرش دزیره در یک شرکت بیمه حسابدار بود. ژرژ در سال های ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۴ در مدرسه سن آندره به تحصیل پرداخت و با آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ به کالج سن لویی رفت که دبیرستانی تحت نظارت ژزوئیت ها بود. تا پیش از ۱۹۱۸ به مشاغل مختلفی از جمله شاگردی در کتابفروشی پرداخت، اما در ژانویه آن سال در پی بیماری پدرش ...
دیگر رمان‌های ژرژ سیمنون
مسافری که با ستاره شمال آمد
مسافری که با ستاره شمال آمد مگره به صدای بلند 2 تلگراف را برای بازپرس کوملیو، که بی‌حوصله به نظر می‌رسید، خواند. اولی جواب خانم مارتیمر بود به تلگرافی که در آن خبر قتل شوهرش را به اطلاعش رسانده بودند، و دومی...
100 مرد حلق‌آویز
100 مرد حلق‌آویز آن روز مگره هنگام بازدیدش از بروکسل Bruxelle در حال خوشی به سر می‌برد. او من‌باب تفریح شروع به تعقیب مرد ژنده پوشی کرد که دیده بود. اسکناس‌های هزار فرانکی را تحت عنوان مطبوعات به صندوق پست می‌اندازد. ولی ماجرا در شهر برمن Bremen به تلخی گرائید، زیرا جوان ژنده‌پوش اسلحه‌ای بیرون کشید و خودش را کشت؛ و در اینجا بود ...
مگره خشمگین می‌شود و پیپ مگره
مگره خشمگین می‌شود و پیپ مگره حدس زده بود چه می‌خواهم بکنم؟ اعتقاد دارم این‌طور بود... اگر مجال داده بودم بی‌شک او بود که شلیک می‌کرد... گفتم: حال که هیچ وسیله دیگری برای بیرون رفتن از این وضع وجود ندارد، و کسی هم دارای شهامت انجام این کار پیدا نمی‌شود، باید مادربزرگی باشد که این کار را به عهده بگیرد. بدود. با ادای آخرین کلمه، شلیک کردم، ...
مشتری شنبه‌ها
مشتری شنبه‌ها ماجرای مشتری شنبه‌ها در پاریس روی می‌دهد. کمیسر مگره درگیر سرقت جواهرات از هتل‌های گران قیمت خیابان شانزه‌لیزه است. در یک شب سرد زمستانی مردی افسرده و دائم‌الخمر که لئونارپلانشون نام دارد به منزل کمیسر می‌آید و به او می‌گوید که قصد دارد همسرش و مردی دیگر را به قتل برساند...
کارد و طناب
کارد و طناب چهار روز بعد در بون آونتورا مرد سیاه پوستی در پستوی تالار رستورانی حلق آویز شد. این مرد ویل بود. در آن وضع واقعا زیبا نبود. بعضی‌ها مدعی بودند که او به دست خود به این کار دست نزده است. برخی دیگر یادآور می‌شدند که از چند روز پیش در ترس و و حشت می‌زیست. در پاناما همه از یکدیگر می‌پرسیدند که فرد ...
مشاهده تمام رمان های ژرژ سیمنون
مجموعه‌ها