در این منظره تیزه مرگ و بیثباتی، نه فقط نسل برت و جیک و دوستانشان، که همه نسلها گم گشتهاند. و آفتاب طلوع میکند، مثل کتاب جامعه، ما را نه به یقین مذهبی میکشاند، نه به نیهیلیسم و یاس مطلق. این کتاب که یکی از اندوهبارترین مرثیههای آمریکایی است با حالتی شبیه به شکوه تراژیک، بر فضائل به سبک درآوردن این یاس و تاب آوردن فقدان عشق صحه میگذارد. همینگوی هرگز رمانی به این صلابت ننوشت، گرچه هیچچیز از نبوغش در نگارش داستان کوتاه کم نشده. شور غنایی، کمتر رمانی با این حجم و این شکوه را زنده نگه داشته است.