او پیرمردی بود که با یک قایق کوچک پارویی در آبهای خلیج، «کارش» مشغول ماهیگیری بود. هشتاد و چهار روز بود که برای ماهیگیری رفته بود بیآنکه حتی یک ماهی بگیرد. در چهل روز نخست پسر بچهای با وی آمده بود اما پس از چهل روز که هیچ ماهی نگرفته بودند، والدین پسر به او گفتند که حالا دیگر بخت از پیرمرد برگشته و قطعا به عاقبت شومی دچار شده است. پسر به فرمان آنان به قایق دیگری رفته بود...