رمان خارجی

امیلی ال

(Emily l)

نوشتن یک کتاب، مثل بچه به دنیا آوردن است، چیزی است که از وجود شما زاده می‌شود. در آرزوی بچه‌درا شدن، که بعضی اوقات می‌تواند زنی را به مرز جنون برساند، نیازی مبرم به فراتر رفتن از زندگی وجود دارد، نیاز به داشتن بچه‌ای از خود و از مردی که دوست می‌داریم. ولی در نوشتن یک کتاب تنها هستیم، تنهای تنها. سرنوشت کتاب هم با سرنوشت یک کودک متفاوت است. من در زمان جنگ نوزادی را از دست دادم، دکتر به علت نبودن بنزین نتوانست خودش را به من برساند. خاطره وحشتناکی است. حتی به دنیا آمدن فرزند بعدی‌ام هم نتوانست خاطره آن درد و رنجی را که ماه‌ها به درازا کشید، از بین ببرد. چنین بلایی بر سر یکی از کتاب‌هایم هم آمد، بر سر امیلی ال. به محض انتشار، بعضی از منتقدین به شدت به آن حمله کردند، آن را کشتند! امیلی ال بی‌شک یکی از کتاب‌هایی است که من آن را در نهایت هیجان و اضطراب نوشته‌ام، و در شوقی که مرا می‌ترسانید، از این‌که موفق می‌شدم آن چیزها را درباره امیلی ال بنویسم. در آن دوران، خیلی بد می‌خوابیدم، تقریبا غذا نمی‌خوردم. فقط یکی از دوستان هر روز به من سر می‌زد و دست‌نوشته‌ها را می‌گرفت و روز بعد تایپ شده تحویلم می‌داد. در آن تابستان، گویی من و آن دوست، و کتابی که در حال شکل گرفتن بود، در این دنیا تنها بودیم.

نیلوفر
9789644485862
۱۳۹۴
۱۲۰ صفحه
۳۸۶ مشاهده
۰ نقل قول
مارگریت دوراس
صفحه نویسنده مارگریت دوراس
۲۵ رمان مارگریت دوراس با نام کامل مارگریت ژرمن ماری دونادیو نویسنده و فیلمساز فرانسوی است. برخی از منتقدان ادبی لقب «بانوی داستان‌نویسی مدرن» را به او داده‌اند. دوراس در ۴ آوریل ۱۹۱۴ در خانواده‌ای فرانسوی در ویتنام جنوبی زاده شد و پس از دبیرستان برای ادامه تحصیل در رشته علوم سیاسی به دانشگاه سوربن در فرانسه رفت اما به نویسندگی روی آورد. مدتی نیز به عضویت حزب کمونیست فرانسه درآمد و بعد از آن جدا شد. دوراس در ۳ مارس سال ۱۹۹۶ ...
دیگر رمان‌های مارگریت دوراس
گفتا که خراب اولی
گفتا که خراب اولی در بین آثار دوراس گفتا که خراب اولی عجیب‌ترین است، به مراسمی می‌ماند که ما از رسم و اصول آن بی‌اطلاعیم اما مراتبش را با مسحوری دنبال می‌کنیم. درون‌مایه کتاب، همان‌طور که از عنوان آن مستفاد می‌شود، خرابی است، و این خرابی یک‌سره تحمیلی است. با این توضیح که خرابی در این‌جا بری از خشونت و خصم و شورش است ...
عاشق
عاشق روزی که دیگر عمری از من گذشته بود، در سرسرای مکانی عمومی، مردی به طرفم آمد و بعد از معرفی خودش گفت: مدت‌هاست که می‌شناسمتان، همه می‌گویند که در سال‌های جوانی قشنگ بوده‌‌اید، ولی من آمده‌ام تا به شما بگویم که چهره فعلی‌تان به مراتب قشنگ‌تر از وقتی است که جوان بودید، من این چهره شکسته را بیشتر از چهره ...
شیدایی لل و اشتاین
شیدایی لل و اشتاین
مدراتو کانتابیله
مدراتو کانتابیله تکرار می‌کنند. او به آرامی دست بر موهای طلایی پریشانش می‌کشد، همانسان که کمی پیش، جای دیگری این کار را کرده بود. لب‌های او بی‌رنگ است. امشب فراموش کرد که به آن‌ها ماتیک بزند. می‌‌گوید: معذرت می‌خواهم. فعلا یک سوناتین کوچک از دیابللی. سوناتین. از حالا؟ از حالا. به دنبال این سوال سکوت برقرار می‌شود. او، به لبخند ثابتش برمی‌گردد: جانوری در جنگل. مدراتو کانتابیله، ...
باران تابستان
باران تابستان کتاب‌ها را پدر از توی قطارهای حومه شهری پیدا می‌کرد، یا از کنار آشغالدانی‌ها، انگار ما ترک بعد از مرگ باشند، یا مازاد بعد از اسباب‌کشی. یک‌بار هم کتاب زندگی  ژرژ پمپیدو را پیدا کرده بود، دوبار این کتاب را خواند. کتاب‌ها و نشریات دیگری هم بوده، نخ‌پیچ شده، و در کنار آشغالدانی‌ها، ولی این‌ها را بر نداشته است. مادر ...
مشاهده تمام رمان های مارگریت دوراس
مجموعه‌ها