غرور، تعصب و گناه داستانی میسازند که فضای سیاه و سفیدش دربرگیرنده لحظاتی تکاندهنده است که هم تن را به لرزه میاندازد و هم تا پایان ماجرا، خواننده را با خود میکشاند.
حاکم (کتاب اول)
هر کسی لایق نیست بر دل، «حاکم» شود. سیاهی و یکرنگی را به دنیایی هزار رنگ و وارونه آنان ترجیح میدهد. طرد میشود. بد میشود. تلخ میشود.
دل روی دل میافتد اما... او درد و تلخی این دلدادگی را میان جان حبس میکند. دردها کهنه میشوند. ماندگار میشوند. زهر میشوند.
محکوم است هر روز و هر لحظه تلخی کشنده زهر ...
ببار بارون
جدالی میان بد و خوب...
نیکی و شر...
و عشقی که این چالش را عمیقتر میکند.
شاید باران ببارد و آرامش ببخشد.
قصهای متفاوت با آنچه تا به حال خواندهاید.
معشوقه ماه
در زمانهای که گرگها هم میتوانند برهپوش شوند تا عشق را جور دیگری به نمایش بگذارند من به دنبال حقیقتی میگردم که عاشقی را از آینه جبر نشانم ندهند. باور دارم؛ باید برای رسیدن به عشقی ابدی بهای آن را پرداخت. اما میخواهم این قصه را جور دیگری بخوانم واقعیتها همیشه هم ناگفته نمیمانند... میخوانم ... از دختران سرزمینم که ...