غرور، تعصب و گناه داستانی میسازند که فضای سیاه و سفیدش دربرگیرنده لحظاتی تکاندهنده است که هم تن را به لرزه میاندازد و هم تا پایان ماجرا، خواننده را با خود میکشاند.
تباهکار 2 (3 جلدی)
من را دیو سنگدلی میخوانند که هنوز انسانیت در او زنده است و نفس میکشد به رسم جوانمردی، اما چشمانی که هرز بچرخد روی آهویم را از هم میدرم. به چشمانش قسم که هرکس کمانش را به سوی او هدف گیرد، تنش را باج میگیرم! دیگر هیچیک از آنان مقابلم ادعایی نخواهند داشت! چرا که به اسم گرگ میانشان آمدهام! ...
مهجبین
مهجبین سرش را بالا گرفت و از آن فاصله کم به صورت شاهپور نگاه کرد.
از کجا فهمیدی منم مثل تو بهارنارنج دوست دارم؟
شاهپور صورتش را با لبخند پایین آورد. لبهایش را کمی بالاتر از پیشلنی او و روی ریشه موهای مهجبین گذاشت. او پلک زد. و شاهپور با حالتی خوش از یادآوری خاطرات دور، زمزمه کرد: وقتی جلوی ...
معشوقه ماه
در زمانهای که گرگها هم میتوانند برهپوش شوند تا عشق را جور دیگری به نمایش بگذارند من به دنبال حقیقتی میگردم که عاشقی را از آینه جبر نشانم ندهند. باور دارم؛ باید برای رسیدن به عشقی ابدی بهای آن را پرداخت. اما میخواهم این قصه را جور دیگری بخوانم واقعیتها همیشه هم ناگفته نمیمانند... میخوانم ... از دختران سرزمینم که ...
تباهکار 3 (3 جلدی)
من را دیو سنگدلی میخوانند که هنوز انسانیت در او زنده است و نفس میکشد به رسم جوانمردی، اما چشمانی که هرز بچرخد روی آهویم را از هم میدرم. به چشمانش قسم که هرکس کمانش را به سوی او هدف گیرد، تنش را باج میگیرم! دیگر هیچیک از آنان مقابلم ادعایی نخواهند داشت! چرا که به اسم گرگ میانشان آمدهام! ...