چهل نامه کوتاه به همسرم: «عزیز من! گهگاه، در لحظههای پریشان حالی، میاندیشم که چه چیز ممکن است عشق را به کینه، دوست داشتن را به بیزاری، و محبت را به نفرت تبدیل کند...» یک عاشقانه آرام: «کتاب حاضر دربردارنده داستانی در مورد گیله مردی مبارز و سیاسی است که برای یافتن نابترین عسل دنیا در دامنه ساوالان، عاشق «عسل»، دختر آذری زیبا و سیاسی مسلکی میشود. در این داستان روند و مراحل برنامهریزیهای زندگی مبتنی بر عشق این دو روایت شده است. مرد، معلّم ادبیات و یک مبارز مخالف است. از همین رو، خانهبهدوشی به آنها تحمیل میشود و داستان زندگی پرالتهابشان تصویر میشود.» بار دیگر شهری که دوست میداشتم: «خواب. تنها خواب، هلیا! دستمالهای مرطوب تسکیندهنده دردهای بزرگ نیستند. اینک دستیاست که با تمام قدرت مرا به سوی ایمان به تقدیر میراند. اینک، سرنوشت، همان سرافرازی ازلی خویش را پایدار میبیند. شاید، شاید که ما نیز عروسکهای کوکی یک تقدیر بودهایم... نمیدانم...»