مجموعه داستان داخلی

بازی‌های شبانه

مجموعه‌ای که در دست دارید شامل بیست و دو داستان کوتاه است که تعدادی از آن‌ها قبلا در بعضی مطبوعات چاپ شده‌اند و تعدادی نیز برای نخستین ‌بار در این مجموعه چاپ می‌شوند. نکته‌ای که این مجموعه را خواندنی‌تر می‌کند این که دو نویسنده ـ استیگ داگرمن از سوئد و واسیلی شوکشین از روسیه ـ برای نخستین بار به جامعه ادبی و علاقه‌مندان به ادبیات داستانی، به ویژه داستان کوتاه، معرفی می‌شوند. از داگرمن چهار داستان و از شوکشین دو داستان در این مجموعه آمده است.

روزنه
9789643341008
۱۳۹۵
۲۹۲ صفحه
۲۷۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های جمعی ار نویسندگان
بهادر (داستان‌های کوتاه جهان 4)
بهادر (داستان‌های کوتاه جهان 4) خیلی از کسانی که به خانه خانم و آقای دوبر می‌آمدند،درباره آن عروسک تزئینی اظهارنظر می‌کردند. یکی از برادرشوهرهای جینا به شدت از این اسباب‌بازی ماشینی می‌ترسید. او می‌گفت که عروسک جن‌‌زده است و سعی می‌کرد تا جای ممکن از آن دور بماند. جینا حالا داشت علت ترس او را متوجه می‌شد.
نوری که محو شد (مجموعه افسون‌نامه 1)
نوری که محو شد (مجموعه افسون‌نامه 1) یکی از ما کم شده. احساسش نمی‌کنم. راستش نمی‌دانم کجای این شبکه عصبی درهم پیچیده بود، اما به خوبی می‌دانم که از این مجموعه بزرگ، یکی کم شده. دیگر نیست. هیچ‌جا نیست. توجهم را به اطراف بیشتر می‌کنم: حجمی بی‌رنگ که البته به دلیل بی‌انتها بودن و نبودن منبع نوری دیگری جز ما، کاملا سیاه به نظر می‌رسد و ما ...
تمام شب در کنار هم و داستان‌های دیگر از نویسندگان یونانی
تمام شب در کنار هم و داستان‌های دیگر از نویسندگان یونانی نیکوس کازانتزاکیس نقل می‌کند که پدربزرگش هر شب فانوس به دست به میدان روستایش می‌رفته و اگر بیگانه‌ای می‌یافته او را به خانه‌اش می‌برده، می‌خورانده و می‌نوشانده، سپس چپق به دست می‌نشسته و به بیگانه می‌گفته نقل کن. برای او راست و دروغ بودن نقل‌های مهمان بیگانه اهمیت نداشته، فقط می‌خواسته که برایش نقل کنند... در دیار که اسطوره‌هایش سراسر ...
زن بی‌ارزش
زن بی‌ارزش هنری بلند شده بود، مثل تارزان روی سینه‌اش کوبیده بود، فریاد کشیده بود، و بعد در رودخانه شیرجه زده بود. فاصله‌ای که تا رسیدن به سطح آب طی کرده بود، فاصله بین مرگ و زندگی بود.
برای غرورمان بگرییم و 14 داستان از دیگر نویسندگان خارجی
برای غرورمان بگرییم و 14 داستان از دیگر نویسندگان خارجی هوا سرد بود، سه شب نخوابیده بودم. خسته بودم، داشتم از کوره در می‌رفتم. فریاد زدم: «لات و بی‌سروپا یک جایی مرا ببر، هر گوری شده که بشود کپه گذاشت.» رئیس حوزه نمایندگی در حالی که سرش را می‌خوارند، می‌گفت: «یک جای دیگری هم هست، فقط شما از آن‌جا خوشتان نمی‌آید، قربان یک جای عجیب غریبی است!»
مشاهده تمام رمان های جمعی ار نویسندگان
مجموعه‌ها