پینوکیا: باید مشخص کنی، منظورت اشاره به غروب ایدئولوژی کمونیسمه یا اشاره به بحران بازار خودروهای فراری یا غروب آفتاب یا مد جدید لباسهای پاییزه ـ زمستونی. حالا اشارهتون به کدومشونه؟ ژپتو: الان دیگه بازت میکنم! ‹‹یک پای او را میگیرد و او را بیرون میکشد.›› پینوکیا: ‹‹روی زمین›› نه. نه. آسمون سرخ شب میگه فردا هوا خوبه. کلاغه اومد راه رفتن کبک رو یاد بگیره راه رفتن خودشم یادش رفت. حلالزاده به داییش میره. پینهدوز، کفش خودتو بدوز! کلهت بید زده. حالا همهچی رو درباره بید بهت میگم، نمیتونم سرتو کلاه بذارم... چون حرفه خودته! ژپتو مبهوت گوش میکند....