رمان ایرانی

همه دختران دریا

در را که باز کرد، سر بالا گرفت تا صورت مردی را که پشت در ایستاده بود ببیند. صلاح بود. خیلی بهتر از آن شب جلو زندان. خیلی بهتر از آن ناهار یکی دو ماه قبل انقلاب فرهنگی توی یکی از ساندویچی‌های انقلاب که ناغافل سر رسیده و نشسته بود روبروی او و دخترخاله، بازو به بازوی مجید. به خیالش نبود که بعد جر و منجر آن روز توی ساندویچی باز هم بیاید سمت مجید و دخترخاله. دخترخاله گفته بود از ایران رفته. رفته فرانسه پی درس و دیگر بی‌خیال ایران و حزب و چریک‌بازی شده. صلاح نگاهی به سرتا پای ماندگار انداخت و گفت: «عوض شده‌ای».

ققنوس
9786002782687
۱۳۹۵
۳۵۲ صفحه
۱۹۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های الهام فلاح
نفرین گربه
نفرین گربه بعضی از آدم‌ها فکر می‌کنند هر بلایی دلشان خواست می‌توانند سر گربه‌ها بیاورند و بعد هم قسر دربروند. غافل از این‌که بعضی از گربه‌ها «قدرت جادویی» دارند و می‌توانند روزگار آدم‌ها را سیاه کنند. «آرتین» و «سینا» و «گیلی» برای سردرآوردن از نفرین جادویی مرموزی راهی سفری ترسناک می‌شوند و سر از خانه‌ای عجیب وسط جنگلی بارانی درمی‌آورند. یعنی کدام ...
خون‌خواهی
خون‌خواهی با این دختر همه ضجه‌های عمه عذرا را از یاد می‌برد. خانه‌شان را که شده بود جهنم. اتوبوس‌های آزادگان را که هر کدامشان که از مرز رد می‌شدند مادر می‌افتاد به صرافت تهیه و تدارک که این‌بار محمد همراهشان است و از محمد هیچ خبری نمی‌شد. حنیف را فراموش می‌کرد که او با دست‌های خودش قرآن گرفته بود بالای سر ...
کشور چهاردهم
کشور چهاردهم راننده توی اوتول چرت می‌زد. بچه‌ها نشسته بودند دور تا دور میدانگاهی و اوتول سیاه اقلیما را نگاه می‌کردند و فینشان را بالا می‌کشیدند. پسرکی از سر شیطنت ریگی پرت کرد که خورد به شیشه اوتول. راننده پرید و کلاه از سرش افتاد. بچه‌ها خنده ترکاندند...
خون‌مردگی
خون‌مردگی فضای رمان از روزگار جنگ آغاز می‌شود و تا امروز می‌آید. خانواده‌ای که در این بحبوحه با ماجراها و وقایعی روبرو می‌شوند که بر هویت و زندگی‌شان تاثیرهای عمیقی می‌گذارد. سوال مهمی که در داستان با آن برخورد می‌کنیم نیز در همین نکته مستتر است، چه کسی حقیقت را می‌گوید؟ هرچه زمان جلوتر می‌رود خواننده با ماجراها و اتفاق‌هایی مواجه ...
سامار
سامار امشب می‌روم و درست در همان لحظه‌ای که لال و منگ به نور منعکس شده از پارچ استیل به سقف اتاق خیره مانده و صدای خس خس سینه‌اش گچ دیوار را می‌خراشد، و باز همان 1 قسمت بی‌ارزش مغزش دارد کار می‌کند، آن هم مثل ساعت.بالش را روی صوتش می‌گذارم. فقط چند ثانیه. نه دست پایی برای زدن دارد نه ...
مشاهده تمام رمان های الهام فلاح
مجموعه‌ها