ادبیات نوجوان

نفرین جغد

بامداد شاگرد اول شده. مگر ممکن است کسی که تا به حال توی مدرسه دیده نشده شاگرد اول بشود؟ آرتین و سامی با کمک نارگل برای کشف راز بامداد و شاگرد اولی‌اش کلی نقشه پر دردسر کشیدند و فهمیدند پای یک جغد مرموز خارش‌آور در میان است. بعضی آدم‌ها نمی‌دانند جای پرنده توی آسمان است نه توی قفس. برای همین هم نمی‌دانند بعضی پرنده‌ها چه نیروهای عجیبی دارند. درست مثل جغدی که توی یک قفس در خانه بامداد زندگی می‌کند. آیا آرتین و سامی و نارگل می‌توانند نفرین این جغد را باطل کنند و بامداد را نجات دهند؟

هوپا
9786222041090
۱۶۰ صفحه
۴۰ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های الهام فلاح
همه دختران دریا
همه دختران دریا در را که باز کرد، سر بالا گرفت تا صورت مردی را که پشت در ایستاده بود ببیند. صلاح بود. خیلی بهتر از آن شب جلو زندان. خیلی بهتر از آن ناهار یکی دو ماه قبل انقلاب فرهنگی توی یکی از ساندویچی‌های انقلاب که ناغافل سر رسیده و نشسته بود روبروی او و دخترخاله، بازو به بازوی مجید. به خیالش ...
خون‌مردگی
خون‌مردگی فضای رمان از روزگار جنگ آغاز می‌شود و تا امروز می‌آید. خانواده‌ای که در این بحبوحه با ماجراها و وقایعی روبرو می‌شوند که بر هویت و زندگی‌شان تاثیرهای عمیقی می‌گذارد. سوال مهمی که در داستان با آن برخورد می‌کنیم نیز در همین نکته مستتر است، چه کسی حقیقت را می‌گوید؟ هرچه زمان جلوتر می‌رود خواننده با ماجراها و اتفاق‌هایی مواجه ...
نفرین گربه
نفرین گربه بعضی از آدم‌ها فکر می‌کنند هر بلایی دلشان خواست می‌توانند سر گربه‌ها بیاورند و بعد هم قسر دربروند. غافل از این‌که بعضی از گربه‌ها «قدرت جادویی» دارند و می‌توانند روزگار آدم‌ها را سیاه کنند. «آرتین» و «سینا» و «گیلی» برای سردرآوردن از نفرین جادویی مرموزی راهی سفری ترسناک می‌شوند و سر از خانه‌ای عجیب وسط جنگلی بارانی درمی‌آورند. یعنی کدام ...
خون‌خواهی
خون‌خواهی با این دختر همه ضجه‌های عمه عذرا را از یاد می‌برد. خانه‌شان را که شده بود جهنم. اتوبوس‌های آزادگان را که هر کدامشان که از مرز رد می‌شدند مادر می‌افتاد به صرافت تهیه و تدارک که این‌بار محمد همراهشان است و از محمد هیچ خبری نمی‌شد. حنیف را فراموش می‌کرد که او با دست‌های خودش قرآن گرفته بود بالای سر ...
کشور چهاردهم
کشور چهاردهم راننده توی اوتول چرت می‌زد. بچه‌ها نشسته بودند دور تا دور میدانگاهی و اوتول سیاه اقلیما را نگاه می‌کردند و فینشان را بالا می‌کشیدند. پسرکی از سر شیطنت ریگی پرت کرد که خورد به شیشه اوتول. راننده پرید و کلاه از سرش افتاد. بچه‌ها خنده ترکاندند...
مشاهده تمام رمان های الهام فلاح
مجموعه‌ها