افسانههای اینور آب روایتی تازه از افسانههای ایرانی است. زبان روان و گاه شوخ و بازیگوش راوی به این افسانهها حال و هوایی تازه داده و آنها را برای مخاطب خواندنیتر کرده است.
رقص جنها
-... ولک آقایی که شما باشید بووای ما یه گاو داشت به چه گندگی. ئی قدر این گاوه بزرگ بود. ئی قدر بزرگ بود که سه ماه تموم، میفهمی چی میگم؟ سه ماه تموم طول میکشید پای پیاده از دمش تا سرش بری. برای همین شهرداری پشتشه آسفالت کرده بود و تاکسیرانی هم ماشینهای خطی اونجا رو راه انداخته بود ...
من زن بابا و دماغ بابام
شبح سفیدپوش (قصههای بترس برای بچههای نترس 2)
چاه پر از هیولا، مردآزما، دی زنگرو، خون آشامی که توی خواب راه می ره. شبح های سفیدپوش وسط جاده ها، دست های که از توی آینه بیرون می آن و اسکلتی که برای خودش جشن تولد می گیره... از این چیزا می ترسی؟ می ترسی و می لرزی؟ می لرزی و خیس می شی؟ اگه فکر می کنی بچه ...
داس مرگ (قصههای بترس برای بچههای نترس 3)
جنهایی که سونای بخار میگیرن، پسرِ هیولا، ایسچی، گرگینه، دراکولا، مرگ با داس بلندش توی اتوبوس، دوربینی که از هرکسی عکس بگیره اون ناپدید میشه، شبحهای بیخانمان...
از این چیزها میترسی؟ میترسی و میلرزی؟ میلرزی و خیس میشی؟
اگه فکر میکنی بچهی نَترسی هستی، بیا وسط!
اگه دلت میخواد ترس رو توی داستان مزهمزه کنی، دلت رو بزن به دریا و بیا جلو!
اگه ...