مجموعه داستان داخلی

موش کور

تو در عدن هستی. جایی که جایی نیست ولی اگر نبود نمی‌شد گفت که نیست! در تاریکی یا روشنایی یا جایی موهوم و من در این دخمه‌ تنگ دیگر گیج نمی‌زنم. احساس می‌کنم سوسک شده‌ام. با همه‌ وجودم می‌فهمم سوسک شدن یعنی چه. دارم عادت می‌کنم مثل مرغک سهروردی در این قفس خو کنم، تا چون تو با شعبده‌ زمان اخت شوم. ایوب شوم. اگر که بشود. اگر که بتوانم. دارم زور می‌زنم. دارم سعی می‌کنم تا مثل تو تن بدهم به پریدن، هر چند این‌جا، جایی برای پریدن ندارم. نیست. اگر هم باشد من نمی‌دانم کجا هستم. توی زیرزمینم یا بالای یکی از طبقات؟ فقط می‌دانم باید نگذارم که بیشتر از این فرو بروم در سیاهی. نگذارم تا فراموش شوم. مثل تو که فراموش شده‌ای. تو را فراموش کردند. فراموشت می‌کنیم. حتی اگر نخواهی که فراموش شوی. حتی اگر فراموشی را همپای سکوت باور نداشته باشی. و بگویی سکوت وجود ندارد. بعد از کشف صدا، سکوت آبستن صداست و صدا آبستن سکوت. حالا لااقل از چانه افتادی و می‌توانی با پروانه‌ها و سایه‌ها و سیب‌ها و... بازی ‌کنی و هی با تفنگ در دهانت شلیک کنی و هی نمیری و هی بمیری و هی زنده شوی و...

اختران
9789642070701
۱۳۹۵
۲۷۲ صفحه
۱۲۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های محمدعلی سجادی
بوف نه چندان کور (بوف کور هدایت در روشنا) نمایش‌نامه
بوف نه چندان کور (بوف کور هدایت در روشنا) نمایش‌نامه همه توی این قضایا نگران هستند که سهم هدایت چی می‌‌شه، حقش پامال شده یا نشده، خوبه یا نه... واقعیتش اینه که آدم وقتی وارد اقتباس می‌شه یه جور مثل دختر شوهر دادنه، دیگه باید بسپاریش و اون دیگه از خونه‌ت رفته و دیگه وارد دنیای دیگه‌ای می‌شه. توی نمایش بوف نه چندان کور، به نظرم می‌رسه سجادی توی این کارش ...
با نوشته کشتن
با نوشته کشتن شروع به خواندن بریده روزنامه می‌کنم و پی بردن به جزییات هولناک حادثه. ما چرا نفس می‌‌کشیم؟ من چه بنویسم که قوی‌تر از این باشد. تخیل من باید به کجا برود؟ سرهنگ پی پاک‌کنی می‌گشت تا تمامی جنازه‌ها و قاتل‌های رنگ وارنگ و جورواجور را از ذهنش پاک کند: عروسی که داماد را در شب زفاف کشته بود... مردی که ...
مشاهده تمام رمان های محمدعلی سجادی
مجموعه‌ها