هنری بلند شده بود، مثل تارزان روی سینهاش کوبیده بود، فریاد کشیده بود، و بعد در رودخانه شیرجه زده بود. فاصلهای که تا رسیدن به سطح آب طی کرده بود، فاصله بین مرگ و زندگی بود.
بهادر (داستانهای کوتاه جهان 4)
خیلی از کسانی که به خانه خانم و آقای دوبر میآمدند،درباره آن عروسک تزئینی اظهارنظر میکردند. یکی از برادرشوهرهای جینا به شدت از این اسباببازی ماشینی میترسید. او میگفت که عروسک جنزده است و سعی میکرد تا جای ممکن از آن دور بماند. جینا حالا داشت علت ترس او را متوجه میشد.
خوشبینها
کل ماجرایی که میخواهم تعریف کنم، زمانی اتفاق افتاد که من فقط پانزده سال داشتم. سال 1959 بود؛ یعنی همان سالی که پدر و مادرم از هم جدا شدند؛ سالی که پدرم مردی را کشت و به زندان رفت؛ سالی که من خانه و مدرسه را ول کردم، خودم را بزرگتر جا زدم و به ارتش پیوستم و دیگر به ...
تمام شب در کنار هم و داستانهای دیگر از نویسندگان یونانی
نیکوس کازانتزاکیس نقل میکند که پدربزرگش هر شب فانوس به دست به میدان روستایش میرفته و اگر بیگانهای مییافته او را به خانهاش میبرده، میخورانده و مینوشانده، سپس چپق به دست مینشسته و به بیگانه میگفته نقل کن. برای او راست و دروغ بودن نقلهای مهمان بیگانه اهمیت نداشته، فقط میخواسته که برایش نقل کنند... در دیار که اسطورههایش سراسر ...
آوار سرنوشت
ممکن است رنگ و بوی غلیظ تقدیر و سرنوشت حاکم بر داستانهای برگزیده پن ا هنری 2011 مخاطب را میخکوب کند، اما هر یک از این داستانها از رمان و مکان اولیه خود در میگذرند و برای خواننده امروزه جذابیت دارند. این خبر بسیار خوبی است، چرا که همین داستانهای برگزیده نشان میدهند با پایان عصر داستان کوتاه فاصله بسیار ...