هنری بلند شده بود، مثل تارزان روی سینهاش کوبیده بود، فریاد کشیده بود، و بعد در رودخانه شیرجه زده بود. فاصلهای که تا رسیدن به سطح آب طی کرده بود، فاصله بین مرگ و زندگی بود.
نگهبان فانوس دریایی
کتاب پیش رو 27 داستان از میان نویسندگان برنده جایزه نوبل، از 1903 تا 2017 میباشد. ملاک انتخاب بر آثاری بوده که مرکزیت آغازین آن داستان کوتاه بوده و بنیاد نوبل نیز در اعطای جایزه به همین ژانر نظر داشته است اما در کنار این، داستانهایی از رماننویسان هم قرار دارند. در لایه لایههای این داستانها تاریخ وقایعه اجتماعی یک ...
خوشبینها
کل ماجرایی که میخواهم تعریف کنم، زمانی اتفاق افتاد که من فقط پانزده سال داشتم. سال 1959 بود؛ یعنی همان سالی که پدر و مادرم از هم جدا شدند؛ سالی که پدرم مردی را کشت و به زندان رفت؛ سالی که من خانه و مدرسه را ول کردم، خودم را بزرگتر جا زدم و به ارتش پیوستم و دیگر به ...
بهادر (داستانهای کوتاه جهان 4)
خیلی از کسانی که به خانه خانم و آقای دوبر میآمدند،درباره آن عروسک تزئینی اظهارنظر میکردند. یکی از برادرشوهرهای جینا به شدت از این اسباببازی ماشینی میترسید. او میگفت که عروسک جنزده است و سعی میکرد تا جای ممکن از آن دور بماند. جینا حالا داشت علت ترس او را متوجه میشد.
برای غرورمان بگرییم و 14 داستان از دیگر نویسندگان خارجی
هوا سرد بود، سه شب نخوابیده بودم. خسته بودم، داشتم از کوره در میرفتم. فریاد زدم: «لات و بیسروپا یک جایی مرا ببر، هر گوری شده که بشود کپه گذاشت.»
رئیس حوزه نمایندگی در حالی که سرش را میخوارند، میگفت: «یک جای دیگری هم هست، فقط شما از آنجا خوشتان نمیآید، قربان یک جای عجیب غریبی است!»
تمام شب در کنار هم و داستانهای دیگر از نویسندگان یونانی
نیکوس کازانتزاکیس نقل میکند که پدربزرگش هر شب فانوس به دست به میدان روستایش میرفته و اگر بیگانهای مییافته او را به خانهاش میبرده، میخورانده و مینوشانده، سپس چپق به دست مینشسته و به بیگانه میگفته نقل کن. برای او راست و دروغ بودن نقلهای مهمان بیگانه اهمیت نداشته، فقط میخواسته که برایش نقل کنند... در دیار که اسطورههایش سراسر ...