میخندم اما ته دلم تیر میکشد. یاد همه آدمهایی میافتم که میتوانستیم کنار هم ما بشویم، اما... همه آدمهایی که به درد هم میخوردیم و میتوانستیم درد تنهایی این راه دراز عمر را برای هم درمان کنیم، اما... همه آدمهایی که با دیدنشان ترس تو دلم میافتاد که مبادا آدم زندگی من نباشد و با سهم خودم اشتباهی بگیرمشان و ناگهان از هم میپاشیدم از تصور اینکه کسی نفس به نفس من زندگی کند.