ژان آنوی، نمایشنامهنویس و کارگردان برجسته فرانسوی که فقط برای تئاتر زندگی میکرد، در نمایشنامه جاودان آنتیگون مخاطب را با بطن زندگی انسان مواجه میکند؛ با داستانی تراژیک که در هر زمان و مکان ممکن است اتفاق بیفتد.
بیتوس بیچاره
بیتوس: (از لای دندانها) بسیار خب، از در پشتی میرم بیرون.
(در درگاه آشپزخانه برمیگردد، یقهاش را بالا میکشد و به سردی زمزمه میکند.) متشکرم مادموازل، به خاطر نصیحتتون. مانعم شدین که دسته گلی به آب بدم. (با لحنی دردناک) اما اگه یه روز بتونم دوباره به شماها رو بیارم، شما تنها کسی هستین که از او شروع میکنم.
(بیرون میرود. ...
آماندا
حالا صبح است، ببینید در دنیا چه چیزهای اطمینانبخشی وجود دارد، گلهایی که میشود پریشان کرد، علفهایی که انسان میتواند بکند و در دستهایش له کند. این دستها نخواهند گفت: من نمیتوانم فراموش کنم... نمیخواهم خاطراتم از من فرار کنند. این دستها دوست ندارند، این دستها یک روز صبح در حالی که تغییر کردهاند بیدار خواهند شد... این دستها عاشق ...
اوریدیس
اوریدیس ژان آنوی، روایتی است مدرن از اسطورهای کهن، روایت عشق اوریدیس،بازیگر تئاتر و اورفه، نوازنده دورهگرد.
در پی برملا شدن رازی از گذشته، اوریدیس اورفه را ترک میکند و در تصادفی کشته میشود. سرنوشت به اورفه اجازه میدهد که اوریدیس را به زندگی برگرداند، به شرط آن که پیش از طلوع خورشید به او نگاه نکند. اما آیا جدالهای ...