رمان ایرانی

ترس و لرز

زاهد جلوتر آمد و ایستاد به تماشای سالم احمد که روی خاک‌ها افتاده بود. همه ساکت شدند. زاهد خم شد و دست‌های سالم احمد را به دست گرفت. صالح کمزاری و محمد حاجی مصطفی در دو طرف زاهد چمباتمه زدند. چیزی از دور می‌‎‏آشفت، انگار سالم را از دریا صدا می‌کردند.

نگاه
9789643514211
۱۳۹۳
۲۰۰ صفحه
۳۹۷ مشاهده
۰ نقل قول
غلام‌حسین ساعدی
صفحه نویسنده غلام‌حسین ساعدی
۲۳ رمان غلامحسین ساعدی همچنین معروف با نام مستعارِ گوهرِ مراد، نویسنده و پزشک ایرانی بود. ساعدی نمایشنامه نیز می‌نوشت و پس از بهرام بیضایی و اکبر رادی از نامدارترین نمایشنامه‌نویسان زبان فارسی در روزگار خود به شمار می‌رفت.
دیگر رمان‌های غلام‌حسین ساعدی
مجموعه داستان‌های غلام‌حسین ساعدی
مجموعه داستان‌های غلام‌حسین ساعدی قسمتی از عزاداران بیل: مشدی حسن برگشت و مردها را که گوش تا گوش جلو تیرک نشسته بودند تماشا کرد. علوفه له شده از لب و لوچه‌اش آویزان بود. اسلام سرفه کرد و در حالی که مواظب حرف‌هایش بود، گفت:«مشد حسن، سلام علیکم، اومدیم ببینیم دماغت چاقه؟ احوالت خوبه؟» مشدی حسن، که همچنان نشخوار می‌کرد، گفت:«من مشد حسن نیستم، من گاوم، من ...
عزاداران بیل
عزاداران بیل مشدی حسن برگشت و مردها را که گوش تا گوش جلو تیرک نشسته بودند تماشا کرد. علوفه له شده از لب و لوچه‌اش آویزان بود. اسلام سرفه کرد و در حالی که مواظب حرف‌هایش بود، گفت:«مشد حسن، سلام علیکم، اومدیم ببینیم دماغت چاقه؟ احوالت خوبه؟» مشدی حسن، که همچنان نشخوار می‌کرد، گفت:«من مشد حسن نیستم، من گاوم، من گاو مشد حسن ...
آشفته‌حالان بیداربخت
آشفته‌حالان بیداربخت نه، نه، اسم و رسم درست و حسابی نداشت؛ مثل همه ولگردا، هر گوشه به یه اسم صداش می‌کردن، تو راه‌آهن: ته شاپور: مایک، تو مختاری، قاراپت، لاله‌زار: میرزا بوغوس، تو استانبول: بد ارمنی، آوانس خله، موغوس پوغوس. آخرشم نفهمیدیم اسم اصلی‌ش چی هس، کجا رو خشت افتاده، کجا بزرگ شده، پدر و مادرش کی بوده، کجا درس خونده، چه ...
مار در معبد
مار در معبد میدان‌چه. خانه سوداگر در روبرو و 2 سکو در طرفین. چند کوچه از چند طرف به میدان‌چه جلوی خانه می‌رسد. در نیمه‌باز است. پادوی اول و دوم جلو سکوها پشت پیشخوانی ایستاده‌اند. هر کدام یک دسته ورقه به دست دارند که مرتب به هم می‌زنند. پرده باز می‌شود. پادوها چند لحظه به تماشاچی‌ها خیره‌اند و بعد یک مرتبه رو به ...
ضحاک (نمایش‌نامه در 5 پرده)
ضحاک (نمایش‌نامه در 5 پرده) غلامحسین ساعدی در 1314 در تبریز دیده به جهان گشود. او با نام مستعار گوهر مراد بیشتر آثار نمایشی خود را به چاپ سپرد. در دانشگاه‌های تبریز و تهران پزشکی و روانپزشکی خواند. با درک خاصی از شخصیت‌های روان‌پریش و آشفته‌ذهن و کشف دردها و آسیب‌های روحی آنان، توانست به خوبی از این کاراکترها در داستان‌های خود بهره گیرد. فضای ...
مشاهده تمام رمان های غلام‌حسین ساعدی
مجموعه‌ها