زاهد جلوتر آمد و ایستاد به تماشای سالم احمد که روی خاکها افتاده بود. همه ساکت شدند. زاهد خم شد و دستهای سالم احمد را به دست گرفت. صالح کمزاری و محمد حاجی مصطفی در دو طرف زاهد چمباتمه زدند. چیزی از دور میآشفت، انگار سالم را از دریا صدا میکردند.
۲۳ رمان
غلامحسین ساعدی همچنین معروف با نام مستعارِ گوهرِ مراد، نویسنده و پزشک ایرانی بود. ساعدی نمایشنامه نیز مینوشت و پس از بهرام بیضایی و اکبر رادی از نامدارترین نمایشنامهنویسان زبان فارسی در روزگار خود به شمار میرفت.
جانشین
غلامحسین ساعدی در 1314 در تبریز دیده به جهان گشود. او با نام مستعار گوهر مراد بیشتر آثار نمایشی خود را به چاپ سپرد. در دانشگاههای تبریز و تهران پزشکی و روانپزشکی خواند. با درک خاصی از شخصیتهای روانپریش و آشفتهذهن و کشف دردها و آسیبهای روحی آنان، توانست به خوبی از این کاراکترها در داستانهای خود بهره گیرد. فضای ...
آی بی کلاه آی با کلاه
غلامحسین ساعدی در 1314 در تبریز دیده به جهان گشود. او با نام مستعار گوهر مراد بیشتر آثار نمایشی خود را به چاپ سپرد. در دانشگاههای تبریز و تهران پزشکی و روانپزشکی خواند. با درک خاصی از شخصیتهای روانپریش و آشفتهذهن و کشف دردها و آسیبهای روحی آنان، توانست به خوبی از این کاراکترها در داستانهای خود بهره گیرد. فضای ...
مجموعه داستانهای غلامحسین ساعدی
قسمتی از عزاداران بیل:
مشدی حسن برگشت و مردها را که گوش تا گوش جلو تیرک نشسته بودند تماشا کرد. علوفه له شده از لب و لوچهاش آویزان بود. اسلام سرفه کرد و در حالی که مواظب حرفهایش بود، گفت:«مشد حسن، سلام علیکم، اومدیم ببینیم دماغت چاقه؟ احوالت خوبه؟»
مشدی حسن، که همچنان نشخوار میکرد، گفت:«من مشد حسن نیستم، من گاوم، من ...
کلاته گل (نمایشنامه در 3 پرده)
غلامحسین ساعدی در 1314 در تبریز دیده به جهان گشود. او با نام مستعار گوهر مراد بیشتر آثار نمایشی خود را به چاپ سپرد. در دانشگاههای تبریز و تهران پزشکی و روانپزشکی خواند. با درک خاصی از شخصیتهای روانپریش و آشفتهذهن و کشف دردها و آسیبهای روحی آنان، توانست به خوبی از این کاراکترها در داستانهای خود بهره گیرد. فضای ...
عزاداران بیل
مشدی حسن برگشت و مردها را که گوش تا گوش جلو تیرک نشسته بودند تماشا کرد. علوفه له شده از لب و لوچهاش آویزان بود. اسلام سرفه کرد و در حالی که مواظب حرفهایش بود، گفت:«مشد حسن، سلام علیکم، اومدیم ببینیم دماغت چاقه؟ احوالت خوبه؟»
مشدی حسن، که همچنان نشخوار میکرد، گفت:«من مشد حسن نیستم، من گاوم، من گاو مشد حسن ...