فرمانده با خونسردی رفتن آنها را تماشا میکرد. او به همان اندازه که خودش را دچار مخاطره میکرد، دیگران را هم به خطر میانداخت. میگفت خیلیها کشته میشوند و این قانون جنگ است. اما افراد شجاع خیلی کمتر کشته میشوند...
زنی که منم نامش زهراست
مه نشسته بود میان نخلها. دمدمههای صبح بود که تو میخواستی بیایی دست زنی را که من بودهام بگیری. از میان آبهای هور ببری. از دود آتش دور کنی. طافت طاق شده بود و آنقدر تیز آمدی که گوشه لباس بلند سفیدت که سرخ شده نمیبینی، نمیبینی که زخمی شدی و ...
بهترین داستانهای جهان 2 (قرن 19 و 20 دوران طلایی) مجموعه داستان
در اواخر قرن نوزدهم داستان کوتاه به صورت نوع ادبی مهمی درآمد و بخش با اهمیت صدها مجلهای شمرده میشد که در اروپا و آمریکای شمالی انتشار مییافت. این مجلهها منحصرا به چاپ داستان کوتاه و سریالهای رمانتیکگونه و غیرواقعی که همه انباشته از ماجراجویی، شور و هیجان وصفناپذیر، زنان زیبا و مردان آرمانی بود، میپرداختند...
فندقشکن (کتابهای طلایی 4)
در بیشتر داستانهای این مجموعه، که به قلم نویسندگان بزرگ نوشته شدهاند، مطالب آموزندهای درباره زندگی وجود دارد و به همین سبب این گونه داستانها هرگز نمیمیرند. داستان برای بچهها نوشته بیجانی نیست؛ در خیال بچهها جان میگیرد و با آنها زندگی میکند. امید است خواندن این داستانها با بچهها گستره دید و بلندپروازی و شجاعت ببخشد و یاس و ...
داستانهای برگزیده 3 (4 جلدی) مجموعه داستان
یک مرتبه به یاد دارم که زیر آب صدای یک خشخش به گوش ما رسید. ما حیرت میکردیم آن صدا ناشی از چیست تا این که از زیر آب بیرون آمدیم و دیدیم که رشتههای یک مین به برج زیردریائی ما چسبیده است. آن موقع دورهای بود که متفقین در دریا به جای ماسوره چاشنی عادی، یک رشته مفتول به ...
دزد و نگهبان (داستانهای کوتاه جهان 2)
هیچوقت عکسی از پدرم ندیدهام که مربوط به قبل از عضویت او در ارتش باشد. اصلا نمیدانم او در کودکی یا نوجوانی چه شکلی بوده. اگر پدرم مایملکی از والدینش ارث برده بود. اگر یادبود خانوادگی یا یادگاری از ایام جوانیاش داشت، من هرگز آن را ندیدم.