خودمانیم، خیلی ضایع شدم، شکستخورده و ترسیده. اما به نظر من که آن گوشت کاملا آغشته به حشرهکش کشنده میشد. احتمالا اگر به آن کتلتها لب میزدم میمردم. عجیب اینکه بعد از بیست سال زندگی با کورا نمیدانستم واقعا قصد داشت مرا به قتل برساند یا نه!
مرگ جاستینا
خداوند شبان من است. محتاج به هیچ چیز نخواهم بود. در مرتعهای سبز مرا میخواباند. نزد آبهای راحت مرا رهبری میکند. جان مرا برمیگرداند. و به خاطر نام خود به راههای عدالت هدایتام مینماید. چون در وادی سایه موت نیز راه روم، از بدی نخواهم ترسید زیرا تو با من هستی. عصا و چوبدستی تو مرا تسلی خواهد داد. سفرهئی ...
دوران طلایی
«این داستانها گاه داستان جهانی گمشدهاند؛ زمانی که شهر نیویورک از درخشش رودخانه سرشار میشد و میتوانستی از رادیو گوشه لوازمالتحریرفروشی به قطعه بنی گودمن گوش بدهی. دورانی که تقریبا همه کلاه سر میگذاشتند. اینجا آخرین نفر از نسل کسانی را میبینی که پشت هم سیگار میکشیدند و دنیا هر صبح با صدای سرفه آنها بیدار میشد؛ همانها که در ...
آواز عاشقانه
جان چپور رماننویس و داستان کوتاهنویس آمریکایی را گاه چخوف حومهها نامیدهاند. مضمون اصلی داستانهایش خلا معنوی و عاطفی زندگی بود. به ویژه روحیات و شیوههای طبقهی متوسط و حومهنشین آمریکا را با طنزی طعنهآمیز وصف میکرد که دید اساسا تیرهنگر او را تعدیل میکرد. در سال 1964 برندهی مدال هاولز از آکادمی آمریکایی هنرها و ادبیات شد. مجموعهی داستانهای ...
منظری به جهان
روکش شنگرفش حسابی جلا خورده بود اما بالایش جای حلقه تیرهای افتاده بود. از زیر جلا مثل چیزی که زیر آب ببینی سوسو میزد که تا جایی یادم میآید جای کوزه نقرهای قدیمی بود پر از شکوفههای سیب یا صدتومانی و رز و ته تابستان داوودی و برگهای رنگ محتویات کشوها یادم است که عین پسماند زندگیهامان جمع میشدند...