رمان ابله که یکی از چهار رمان بزرگ و مهم داستایفسکی است، به دلیل بازگویی و تشریح فساد و بیایمانی جامعه پترزبورگ قرن نوزدهم، برخی آن را به نوعی دنباله کار جنایت و مکافات دانستهاند....
۷۰ رمان
فیودور میخاییلوویچ داستایوسکی نویسندهٔ مشهور و تاثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. سوررئالیستها مانیفست خود را بر اساس نوشتههای داستایوسکی ارائه کردند.
اکثر داستانهای وی همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمی است، عصیان زده، بیمار و روان پریش. ابتدا، برای امرار معاش، به کار ترجمه پرداخت، و آثاری چون اوژنی گرانده اثر بالزاک و دون کارلوس اثر شیلر را ترجمه کرد.
1 اتفاق مسخره
وقتی تصاویر مختلف از پیش چشمش میگذشت، قلبش از جا کنده میشد. درباره او چه میگفتند؟ چه فکری میکردند؟ با چه رویی میخواست پا به ادارهاش بگذارد، وقتی میدانست تا یک سال دیگر هم چه پچپچهها پشت سرش خواهند کرد، چه بسا تا ده سال دیگر، چه بسا تا پایان عمرش. حکایت او را مثل لطیفهای نسل به نسل نقل ...
تحقیر و توهین شدهها
مردمان تهیدست و به معنی واقعی کلمه، بیچاره و بینوای داستایفسکی، با همه بینوایان نویسندههای دیگر، به ویژه نویسندههای اروپایی به کلی متفاوتند. درست است که گرسنگی سرمنشا همه شرارتها، بدطینتیها، فسادها، گمراهیهاست، اما تهیدستان داستایفسکی، در عین گرسنگی، فقر، بیماری و محرومیتها، ویژگیهای انسانیشان را از دست ندادهاند، نه تنها به جان هم نمیافتند، بلکه احساس همدلی و ابراز ...
ابله 2 (3 جلدی)
پرنس میشکین، آخرین فرزند یک خاندان بزرگ ورشکسته، پس از اقامتی طولانی در سوئیس برای معالجه بیماری، به میهن خود باز میگردد. بیماری او رسما افسردگی عصبی است ولی در واقع دچار نوعی جنون شده است که نمودار آن بیارادگی مطلق است. به علاوه، بیتجربگی کامل او در زندگی، اعتماد بیحدی نسبت به دیگران در وی پدید آورده است.
برادران کارامازوف 2 (2 جلدی)
آلکسی فیودوروویچ کارامازوف پسر سوم یک مالک زمین ناحیه ما به نام فیودور پاولوویچ کارامازوف بود که (هنوز هم برخی او را به یاد دارند). پایان عمر اسرارآمیز و تاثرآورش در حدود سی سال پیش نام او را بر سر زبانها انداخت. من به موقع و در جای خود شرح آن را خواهم داد. اکنون تنها خاطرنشان میکنم که این ...
قمارباز (چرم)
طبق معمول اول پای کسب و کار در میان آمد. پولینا همین که دید پولی که به او دادهام هفتصد گولدن بیشتر نیست، اوقاتش تلخ شد. اوقاتش تلخ شد. به خودش اطمینان داده بود که جواهراتش را در پاریس کمکم هم که گرو میگذاشتم دو هزار گولدن میشد. گفت:
صددرصد مقداری پول لازم دارم. باید هم به دستش بیاورم و الا ...