رمان ایرانی

فردا مسافرم

سعید ساکت است و من خیره شده‌ام به خاک، به مورچه‌ای که راه خانه‌اش را می‌جوید و من مانعش می‌شوم؛ هر طرف می‌‌رود دستم را سد می‌کنم مقابلش و او به دیگر سوی می‌چرخد، باز راه بر او می‌بندم و او باز راهی دیگر پیش می‌گیرد. سعید نیز سابق این گونه بود؛‌ از در بیرونش می‌کردی از دیوار وارد می‌شد، اما حال امروزش متفاوت است. سعید خودش را باخته است، تمام جانش شده یک پیاله وحشت...

9789643379018
۱۳۹۵
۲۵۲ صفحه
۸۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مریم راهی
برپا
برپا دروغ چرا؟‌ یادم رفته بود. نوک زبانم بود، اما هر چه می‌پلکیدم در ذهنم، یادم نمی‌آمد. مطمئن بودم چیزی بوده، اما چه؟ خدا می‌داند. زدم بیرون تا از کسی بپرسم. از زن همسایه گرفته تا راننده تاکسی و معلم مدرسه، هیچ‌کس یادش نبود. سری زدم به محکمه، آن‌ها هم بی‌خبر بودند و بی‌جهت قضاوت می‌کردند. گفتم شاید بچه‌ها یادشان باشد. ...
در خواب‌هایم
در خواب‌هایم مدتی است هفته‌ای یکی دو بار خواب عجیبی می‌بینم، خوابی که مدام تکرار می‌شود و کم‌کم دارد نگرانم می‌کند. گاهی فقط دو چشم در خوابم است به وسعت تمام زمین. گاهی هم خواب دختری جوان را می‌بینم که صاحب همان چشم‌ها است، باریک و قدبلند، کمک می‌خواهد از من، می‌سوزد انگار... دیشب هم باز خواب همان دختر را دیدم.
مشاهده تمام رمان های مریم راهی
مجموعه‌ها