رمان ایرانی

کلاغ‌ها هم بستنی می‌خورند

عاشق زاغ سیاه مادرم شده بودم و مینای پدرم را می‌پرستیدم. تحت هیچ شرایطی نمی‌خواستم او را از دست بدهم. پرنده، مینا باشد یا زاغ سیاه نوک سرخ، بالاخره پرواز می‌کند. مینا ساک به دست بود،آن طرف گیت پرواز، پشت شیشه‌ها. من و تو چسبیده بودیم به خنکای شیشه. بخار دهان گرم تو شیشه را مات کرده بو. در خواب و بیداری چشم‌های کوچکت، با انگشت‌های ظریف و دوست‌داشتنی‌ات، شکلی مبهم روی بخار نشسته بر شیشه می‌کشیدی. معلوم نبود، مینا بود یا کلاغ، هواپیما بود یا دوچرخه. حواست به من نبود. به مینا هم نبود. ولی مینا داشت تو را نگاه می‌کرد از عمق چشم‌هایی که آن طرف شیشه اسیر بود، در چند وجبی تو، دست می‌کشید به شیشه قرار گذاشته بودیم کاری نکند تو بفهمی. تو هم آن‌قدر بچه بودی که به خیر گذشت...

9786008211426
۱۳۹۶
۱۹۲ صفحه
۱۵۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های یعسوب محسنی
مربای انجیر (رمان کوتاه)
مربای انجیر (رمان کوتاه) می‌‌دانم که این داستان عجیب و غریبی است. خودم هم درست متوجه آن نشدم و اگر هم شروع به نوشتن این داستان کردم به خاطر امید کمی بود که با تمام کردن آن، تصویر واضح‌تری از داستان به دست بیاورم و یا با این امید تا خواننده‌ای که بیشتر از من با پیچیدگی‌های طبیعت آدم آشنایی دارد، تعریفی را به ...
امیدوارم این داستان هیچ‌وقت به دست همسرم نیفتد
امیدوارم این داستان هیچ‌وقت به دست همسرم نیفتد این که خیال انتهای خیابان واقعیت است یا واقعیت در نهایت ابری آسمان خیالات سیر می‌کند، سوالی است با پاسخی نامعلوم. گرفتاری‌های انسان تنهای عصر حاضر، واقعیت‌ها را با آمیزشی از خیال چنان تغییر می‌دهد که دنیای جدیدی برای او می‌سازد. تحمل واقعیت و دست شستن از تخیل و رویاپردازی در گذر ایام منجر به فروشکستن شخصیت‌ها و فروپاشی ذهن ...
مشاهده تمام رمان های یعسوب محسنی
مجموعه‌ها