رمان ایرانی

رژیسور

می‌دوم، می نویسم، می خوانم و باز دوباره از نو؛ دویدنی همواره. من که نامم سعید است. همچنان که در طول همه این سال‌ها خواسته‌ام حکی از من بماند به جای، در سینه‌ام بغضی سرشار از دوست داشتن و در سرم چیزی سنگینی می‌کند که باید جهان و وسعتش را هر باره ببینی و بیاموزی و خلق کنی و بنویسی. دستم و لغزش قلمم بر کاغذ به خراشیدن سنگ کوه می‌مانسته. از صحنه تئاتر تا داستان‌نویسی و روزنامه‌نگاری و نقد و پژوهش و نمایشنامه‌نویسی و فیلمنامه‌نویسی و کارگردانی در حوزه هنرهای نمایشی و تلویزیون و رادیو و سینما. اما فقط یک تصویر با من همواره همراه بوده است که در همین حوالی نزدیک، کسی نفس زدن مداوم و بی‌خستگی کار کردن و آسوده نخوابیدن و عرق‌ریزان روح و جسم مرا به خوبی می‌بیند و می‌شناسد و می‌سازد و می‌خواهد.

سوره مهر
9786000303877
۱۳۹۶
۷۰۴ صفحه
۱۲۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های سعید تشکری
پاریس پاریس
پاریس پاریس هر کسی در دل تاریکی؛ یارش را یاد می‌کرد. یاری دیگر نمانده بود. فقط باری بود، یاری نبود. توی خانه امام غریب؛ جز او دلداری نبود. فانوس‌ها خاموش. زنبوری‌ها خاموش. برق برق علا، روی گنبد طلا. توی تاریکی جفا. نگام کن خدا. یا ضامن آهو. پشت در قزاق‌ها ایستادن. با تیر و مسلسل و تفنگ. واویلا!
مفتون و فیروزه 2 (2 جلدی)
مفتون و فیروزه 2 (2 جلدی) کوفتی این قلب که دو سال است برای تو می‌زند و باور نمی‌کند که تو نیستی. توی این دو سال که تو را گرفتند و بردند، هرکس یک جوری خواب تو را می‌بیند و به خودش دلداری می‌دهد که تو زنده‌ای. حالا زیبا دانشجوی زیست‌شناسی دانشکده علوم مشهد است و برای خودش عکاسی هم می‌کند؛ پای مردن تو که می‌رسد، ...
کافه داش آقا
کافه داش آقا -
وصل 1000 مجنون (مجموعه نمایش‌نامه)
وصل 1000 مجنون (مجموعه نمایش‌نامه) ... من آمدم تا در شکوه مهر، روشنایی و زیبایی که بازتاب‌های خداوند هستند، زیست کنم. من این‌جا هستم، زندگی می‌کنم و هیچ‌کس نمی‌تواند مرا از پهنه زندگی، زیبایی و حقیقت! به دیار تاریکی بکشاند. من این‌جا هستم تا برای همه و با همه باشم. آن‌چه امروز من در خلوت خود انجام می‌دهم فردا همگان باز خواهند تاباند. چیزی را که من امروز با یک دل می‌گویم و ...
ولادت
ولادت لیلا! نامی که ابوالقاسم، برای او انتخاب کرده بود. حس کرده بود... این نام بر او مناسب است. اکنون به خود می‌گفت: لیلایت را ببین. ببین که چطور شده؟ نگاهش کن! خوب و برنا و به کمال، قد کشیده، بزرگ شده و وقت آزمون اوست. هر آنچه را آموخته، تو یادش داده‌ای ابوالقاسم! حس می‌کرد دیگر او را نخواهد دید. می‌دانست به زودی به سراغ ...
مشاهده تمام رمان های سعید تشکری
مجموعه‌ها