رمان ایرانی

سپیدبال

«سپیدبال» عقاب کوچولوی تازه به دنیا آمده‌ی کوهستان البرز بود! سه شب و چهار روز از چشم باز کردنش می‌گذشت و تمام مدت توی لانه‌ی حصیری‌شان، بالای قله‌های البرز نشسته و همراه پسرعمویش، که او هم تازه به دنیا آمده بود و در لانه‌ی آن وری بود، با دهان باز منتظر رسیدن غذا می‌شد.

موج
9789645834843
۱۳۹۶
۲۴ صفحه
۱۷۱ مشاهده
۰ نقل قول
آرمان آرین
صفحه نویسنده آرمان آرین
۲۴ رمان آرمان آرین زاده‌ی ۱۳۶۰ است. او با آفرینش اثر سه‌گانهٔ «پارسیان و من» به دنیای ادبیات شناسانده شد. پارسیان و من نام رمانی است در سه جلد که بیان‌کننده‌ی استوره، حماسه و تاریخ ایران است. جلد نخست این کتاب با نام پارسیان و من: کاخ اژدها بیان‌کننده‌ی داستان ضحاک ماردوش (آژی‌دهاک) است. جلد دوم با نام پارسیان و من: راز کوه پرنده بیان‌کننده‌ی پهلوانی‌های رستم و شرح هفت خوان او در قالب رمانی جذاب است و کتاب سوم هم با نام ...
دیگر رمان‌های آرمان آرین
غوغای خموش (مجموعه دل نوشته‌ها مناجات‌ها مقاله‌ها سفرنوشته‌ها و خواب‌ها)
غوغای خموش (مجموعه دل نوشته‌ها مناجات‌ها مقاله‌ها سفرنوشته‌ها و خواب‌ها) این کتاب یک اثر داستانی نیست، اما چگونگی زیرساخت‌های اندیشگی نویسنده را آشکار می‌کند که در پنج بخش متنوع است. هفتاد و شش واگویه شخصی سی متن برای یکتا خدا سه مبحث در موضوع دین تاریخ و هویت ایرانی چهار سفرنوشته از چهار شهر و دوازده رویای موثر در آفرینش آثار نویسنده را شامل می‌شود.
کابوس باغ سیاه
کابوس باغ سیاه از باغ، همیشه صدای کلاغ می‌آید. لانه‌هایش بالای درخت‌های خشکیده سپیدار است و گروه گروه، آن بالاها می‌چرخند. دیوار مستطیلی باغ ما، چهار ضلع گلی و بلند دارد، در بعضی جاها کمی ریخته و بدترکیب و سردستی، بازسازی شده و در برخی نقطه‌ها هنوز قطور و قبراق، ما را دربر گرفته است.
اشوزدنگهه (حماسه نجات‌بخش)
اشوزدنگهه (حماسه نجات‌بخش) اشوزدنگهه بهترین شاگرد مدرسه مغان باستانی سیلک همراه با دو مغ سیاه و شرور به نام‌های شاماش شوموکین و هومبانیگاش با داروی جاودانگی استاد کوارسمن عمری دراز می‌یابد. برای رسیدن به هدف از پیش تعیین شده سفرهای بی‌پایان اشوزدنگهه به چهارسوی ایران زمین و جهان آغاز می‌شود و او تاریخ 6000 ساله سرزمینش را گام به گام می‌پیماید. روایت پیش ...
آینده کهن (روایت شب دوم)
آینده کهن (روایت شب دوم) مرد در اتاق کوچک رو به نیل نشسته بود و انتظار می کشید. سرش را طوری میان کف دست راستش پنهان، کرده و غرق در اندیشه‌هایش بود که صدای نزدیک شدن قدم‌ها بر سنگفرش اتاقک را نشنید. با دست چپ گهواره‌ای را که کنارش بود، آرام آرام تکان می‌داد تا صدای مرد تازه وارد او را به خود آورد: من ...
مشاهده تمام رمان های آرمان آرین
مجموعه‌ها