"تاریک روشنا" نخستین داستان بلند ایرانی با بنمایههای معنوی - اسطورهایست که ماجرایش در آیندهای دور، به سال 3000 میلادی میگذرد؛ در کهکشانی دوردست، سیارههایی ناشناخته و مردمانی دگرگون شده و غریبه که شاید برآیندی از همین امروز ما باشند. «... و روشنا زمزمه میکند: نه من، نه تو و نه هیچ آدمیزاد دیگری، در بهترین نقطه ننشستهایم. هر کس چنین ادعایی کند، شک نکن که خودخواه یا نادان است. تفکر رایج زمانه ما، رو به دیوار نشسته، پشت به حقیقت کرده، گوشهایش را بسته و خیال میکند که همه حقیقت همین است که او میبیند! اما سر همه حقیقتها این است که تو بفهمی این جهان عظیم را چه کسی و چرا خلق کرده، این که بفهمی خودت از کجا آمدهای، چرا هستی و به کجا خواهی رفت...