رمان ایرانی

نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است

تازه‌ترین رمانِ سعید محسنی نامی عجیب دارد، نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است. این عجیب ‌بودن در بافت رمان نیز چنان جا گرفته که ما را با رمانی متفاوت روبه‏رو می‌کند. محسنی که کتابِ قبلی‏اش، دختری که خودش را خورد، با اقبالِ خوبی روبه‏رو شد در این رمان زبانِ طنزآلود و روایی‌اش را حفظ کرده و درباره‌ مردی می‌نویسد که جهان بر او تنگ آمده. او در یک کتابخانه‌ عمومی کار می‌کند؛ کتابخانه‌ای فقیر، کم‌ مراجع، خاک ‌گرفته و در عین‌حال در حالِ پوسیدن. او باید فرمایشاتِ همکاری را هم که مدام در حالِ تنگ‌تر کردنِ این فضاست تحمل کند. در کنار خاکِ پارکی که حوالی کتابخانه است، تنهایی و بی‌کتابی کتابخانه و از آن مهم‌تر، جهانی که مملو از جنون شده. در این فضا روزی دختری برای گرفتنِ کتاب وارد این کتابخانه می‌شود اما ماجرا آن‏جوری که احتمالاً فکر می‌کنید پیش نمی‌رود!... محسنی در رمانش موقعیتی ساخته طنزآلود و مملو از احساسِ زجر و تک‌افتاد‌گی برای کسی که چنبره‌ مفهوم این کتابخانه‌ نفرین‏شده در حالِ بلعیدنش است... مثلِ یک نهنگ... یک رمانِ متفاوت و خواندنی.

چشمه
9786002291004
۱۳۹۵
۱۷۲ صفحه
۹۴ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده سعید محسنی
۳ رمان «پنجم ارديبهشت سال پنجاه و پنج درست ساعت پنج بعد از ظهر، چشمم به جمال دنيا روشن شد.
زادگاهم بر حاشيه ي زنده رود بود و از همين روست كه نامش «شهر زاينده رود» است. تا سال هفتاد وچهار همه چيزم مثل ديگران بود اما در اين سال دو اتفاق بزرگ مسير زندگي مرا روشن ساخت:
اول رفتن به «تربيت معلم» و معلم شدن و دوم افتخار آشنايي و شاگردي استاد «اكبر رادي».
اين بود كه تمام توانم صرف نمايشنامه ...
دیگر رمان‌های سعید محسنی
رد پا اگر ماندنی بود کسی راه خانه‌اش را گم نمی‌کرد
رد پا اگر ماندنی بود کسی راه خانه‌اش را گم نمی‌کرد اردیبهشت... هیچ ماهی ترسناک‌تر از اردیبهشت نیست برای کسی که هیچ حقی نداره. اردیبهشت... وسط بهاره... فکر کن... تو از بهار هم حقی نداشته باشی... کسی که چنین حقی نداره... خیلی ترسناکه... خیلی...
دختری که خودش را خورد
دختری که خودش را خورد تنهایی. اگر چه این مدت آرزوی این را داشتم که مدتی تنها باشم، اما این تنهایی فقط وقتی برایم شیرین بود که با طاووس قهر بودم. توی انباری ساعت‌ها در تنهایی می‌نشستم و سیگار می‌کشیدم، اما صدای شیر آب می‌آمد. صدای ظرف شستن طاووس یا ماشین لباسشویی که هور می‌کشید یا نعره‌ی جاروبرقی... آن شب طاووس خانه نبود، فمیدم از ...
مشاهده تمام رمان های سعید محسنی
مجموعه‌ها